شهید شهرام ساکن سعادت
شیرزنی که مسیح کردستان را در دامن پرورید
شهیدآوینی کربلا
اذا وقعت الواقعه
اگر آفاق وسیع دلهای ما،
از آفتاب بی غروب توکل،
نور و گرما نمی گرفت،
بدون تردید هیچ یک از ما،
پای در راهی اینچنین نمی نهاد.
ما را اجبار و اکراه بدین جا نکشانده است،
که دشواریها راه بر ما ببندد.
راه حق،
محفوف در بلایا و دشواریهاست
و اگر نه اینچنین بود،
کربلا را،
کرب و بلا ،نام نمی نهادند.
آن که با پای اختیار،
قدم در طریق کربلا نهاده است،
میداند ،
که اسرار،
جز بر سرهای بریده ،
فاش نخواهد شد.
آنکه با پای اختیار،
قدم در طریق بلا نهاده است می داند
که خون، حرمِ سرِّ سیّدالشّهداست
واین نه رازی است که بر اغیار فاش شود
شهید سید مرتضی آوینی
مادر شهید
بهشتزیر پایمادراست
مادر! مادر! نمی دانی نمی دانی چقدر آن چادرِسیاهِ کش دارت آن چروکِ دور چشمهایت
آن بغض در صدایت و چشمهای اشکبارت را دوست دارم
مادر نمی دانی!
آن صدای ضعیف و نازکت که می لرزد تا خاطره ای از شهیدش بگوید با دلم چه می کند
و نگاه غریبانه و مظلومی که سالهاست سالهاست به قاب عکسی دوخته شده
و دلی که دائم پر میشود از بغضی که تمامی ندارد
تو! ای مادر! تو ! بهتر از هرکس می فهمی و لمس می کنی جای خالی آنها را
تو هنوز در حسرتی در حسرت تماشای دوبارۀ ایمان بی نظیر فرزندت
ایمان بی نظیر فرزندت
و هنوز مبهوت آن رفتار و کرداری
مبهوت آن خاطرات تکرار نشدنی فرزندان تکرارناشدنی خاطرات تکرارناشدنی
مادر! مادر! مادر!
به یاد مادرم یاس کبود
به یاد مادرم یاسکبود
شهیدتاجیک شهیدمرتضی شکوریشهیدبرونسی
یه وقتی فکر نکنید شمارو یادم می ره، نه!
یه وقتی فکر نکنید یادم می ره اون کتکهایی رو که خوردید
جواد یادمه یادمه با صورت خونین و بدن کوفته خودتو به خونه رسوندی
سنّت خیلی کم بود مأمورای شاه آوردنت در خونتون
میخواستن بدونن خونتون کجاس
یادمه، جای سیلی رو صورتتو، یادمه
یادمه مادرت گریه میکرد وقتی دیدت
آقا مرتضی یادمه قبل انقلاب
جلوی دانشگاه
چطوری زدنت و انداختنت بین درختا
دوستت فکر کرده بود مُردی
نه یادم نمی ره
شهید برونسی یادم نمی ره اون شبی که خانومت وضع حمل داشت
و تو گرفتار تعقیب و گریز ساواک بودی
به جای تبریک تولد نوزادت
کتک خوردی
جوادجان آقا مرتضی شهید برونسی شهید......
همۀ اینا واسه برپائی عدالت بود
همون که این روزا از یادها رفته
شهیدتهرانچی یادمه چطور دغدغۀ فقرا رو داشتی
انگار خودت یکی از اونا بودی در حالی که اینطور نبود
تو تک پسرِ یه خانوادۀ ثروتمند بودی!
چرا باید یادم بره، نه! یادم نمی ره... یادم نمی ره...یادم نمی ره.......
حیات عند رب
ما وارثِ انبیاء هستیم
وآیاتِ الهیِ آفرینشِ انسان، در وجودِ ماست که معنا میابد.
ما از مرگ نمیترسیم که مرگِ ما، شهادتاست و شهادت، حیاتِ عندَ رب.
عقلهای مهجور و آئینه های قیر اندودِ فطرتِ بشرِ غربی چگونه خواهند توانست
که معنای حیاتِ عندَ رب را در یابند؟
حیات عند رب، نقطۀ پایانیِ معراجِ بشریت است، که به آن، جز با شهادت، دست نمی توان یافت.
ای وجدانهای نیم خفته! چشمِ بیداری بگشائید و ای بیداران! گوش فرا دهید: مائیم که بارِ تاریخ را بر دوش گرفته ایم، تا جهان را به سرنوشتِ محتومِ خویش برسانیم.
خونِ سرخِ ما فلقی است، که پیش از طلوعِ خورشیدِ عدالت، بر آسمانِ تقدیر، نشسته است.
یا فالق الأصباح! ما را در راهی که اینچنین، عاشقانه در پیش گرفته ایم،
یاری فرما!
آوینی
کی؟
إنه هو أضحک و أبکی
اوست که می خنداند و می گریاند
گنجشکک اشی مشی
لب بوم ما مشین
بارون میاد خیس میشی
برف میاد گوله میشی
میفتی تو حوض نقاشی
خیس میشی گوله میشی
میفتی تو حوض نقاشی
کی میگیره فراش باشی
کی میکشه قصاب باشی
کی میپزه آشپز باشی
کی میخورهحاکم باشی
گنجشکک اشی مشی
""""""""""""
شهیدشهرام ساکن سعادت
سبحان الذی أسری بعبده لیلاًپاک است خداوندی که بنده اش را در یک شب به اوج سعادت می رساند به(معراج)
سورۀ أسری آیۀیک
سلام آقا شهرام
شه یعنی سرور و حاکم ، رام یعنی مطیع پروردگار؛شهرام
حسینم که قشنگترین اسم خداست خودتو دو اسمه کردی
اسم خودتو گذاشتی حسین
چقدرم با مادرت بحث میکنی ، چه مادر مهربونی ، خیلی هواتو داره؛
از ۱۵ سالگی می رفتی جبهه
میرفتی و می اومدی تا ۲۱ سالگی
که شهید شدی
بچه که بودی ، یه بار گفتی من بزرگ که بشم هر کاری بخوام می کنم
مادرت پرسید ، مثلا ؟
گفتی مثلا میرم میدون اختیاریه فوتبال تماشا می کنم ؛
حالا دیدی آقا شهرام بزرگ شدی رفتی جبهه ما هم حریفت نشدیم هر کاری خواستی کردی ؛
ـ شهرام جان وقتی می ری از غصه مریض می شم ، نرو ، پیش مادرت بمون ، به خدا بهت نیاز دارم
ـ مادر!
-شایدم از درس فرار می کنی می ری جبهه!
-راضی نیستم کسی به من این حرفا رو بزنه.
-اگه تو درس نخونی من باید چیکار کنم ؟ یه بچۀبی سوادُ من می خوام چیکار ؟ اونم تو این زمونه؛
-من به شما قول میدم هم جبهه برم هم درسمو بخونم؛
-اصلا من باید بدونم اونجا چه خبره؛
-شما باید از نزدیک اون مکان مقدس رو لمس کنی ببینی چه خبره ؟ قول می دم نذارم به درسم لطمه بخوره؛
-پس کی این مملکتو حفظ کنه ؟
-همون که ۲۲ بهمن رو حفظ کرد انقلابم حفظ می کنه؛
-نرو شهرام خدا رو شاهد می گیرم من به تو نیاز دارم نرو
-مادر ! مادر منو ببخش - خدایا من گنهکارو ببخش؛
...............................................................................................................
شهرام جان دانشگاه امیر کبیر رشته برق قبول شدی
تو ساکن کوی سعادت بودی
چون پدر و مادرت عاشق هم بودن
تو یه خونۀ گرم از محبت پرورش پیدا کردی
همرزمات می گن
شهرام پسر نترسی بود
شبها خودش از چادر میرفت بیرون آب می آوُرد تا بچه ها سرما نخورن
شبای سرد زمستون کردستان
و چه زیبا ساکن ابدی کوی سعادت شدی
حیات عند رب
آقا شهرام
ما شب زده ها رو دریاب
که بدجوری سردمونه
اونقدر که توان بیرون زدن از این چادر سردرگمی ها رو نداریم
سردمونه ! خیلی سردمونه ! .......
شهید رسول خلیلی
و إذا رأوک إن یتخذونک إلا هزوا أهذا الذی بعث الله رسولا فرقان 41
ای رسول ما غمگین مباش! از اینکه این کافران هرگاه تو را ببینند کاری ندارند جز انکه تو را تمسخر کرده گویند آیا این همان مردی است که خدا به رسالت بر خلق فرستاده است؟
شهید رسول خلیلی کشته شده به دست یزیدیان در سوریه
رسولِ ربِّ رحمان! خلیلِ مهدی!
http://razesorkh.com/i/attachments/1/1384983481377241_large.jpg
از بچّه هیئتیها کی حاضر بود باهات بیاد ؟ خوب معلومه ؛
از دانشجوها ؟ اونم معلومه ؛
از حوزه ها؟ اون که صد در صد معلومه ؛
ساکِتو بستی داری میری ،
بی سر و صدا
مثل اون شبی که امام حسین (علیه السلام) بی سر و صدا عباشُ رو سرش کشید ،
فرمود : هر کی می خواد بره ، هر کی می خواد بمونه ؛
آقا رسول!
قلب کوچیک ما رو یه گوشۀ ساکِت جا بده و برو؛
آوینی می گه هنوز روز عاشورا به پایان نرسیده است؛
اما می بینی ،
هم عاشورا تموم شد، هم اربعین از راه رسید، اما قافله ای مهیا نشد !
آقا رسول!
آخه تو چی می گی ؟!
می گی ناموس مهدی در خطره ؛
خوب باشه من کلاس دارم ، نمی رسم ؛
می گی بچه های مهدی رو دارن می کُشن ؛
خوب بکشن ، باید برای روضه خونی اربعین آماده بشم ، دارم تمرین صدا می کنم ،
تازه باید عمّامۀ نو بخرم
می گی به خدا اسلام داره کتک می خوره ، تنها مونده ؛
می گم هیئتمون داره با هیئت بچه های محلۀ پایین رقابت می کنه ، نمیشه که !
می گی شیطان داره آدمارو سلّاخی می کنه ؛
می گم تو هم چه حوصله ای داری ، یه موضوع بده واسه پایان نامم ،
اتفاقا رشتم الهیاته ، این موضوع جواب می ده !
می گی پایان نامه می خوای باشه بهت می گم ، از فنا بنویس فنا ؛
میگم نمی شه سرگرم دنیام سرگرم زندگی ام یه موضوع ساده تر بده ؛
می گی باشه ، عشق رو برام معنی کن ، غم غربت مهدی رو معنی کن ،
شب طولانی ظلمت رو به تصویر بکش ؛
آقا رسول!
اما لبخندِ توی عکست چیز دیگه ای میگه
می گه تو برنده شدی
تو پایان نامَت رو ۲۰ شدی
تو قشنگترین روضه رو خوندی
آقا و مقتدای تو مهدی بود
حزب و گروهت مهدی بود ؛
تو سید مهدی رو کمک کردی ؛
سید مهدی....امام مهدی....
برو که غسیل الملائکه اومده به پیشوازت.....
شهید حسین عرفاتی
یاران خاموش
ای حسینی مسلکان
یاران خاموش امام
تا شما بودید هر شب کربلایی داشتیم
وفا
وفا
هم اسم است هم صفت
وفا میراث است.
میراث انسانهای بزرگ.
همنشینی است صالح که طلب خشنودی خدا میکند.
با یارش چه ها می کند.
قلب است.
توان است.
آب حیات است.
به هنگام رزم برنده ترین شمشیر است.
نسیم با بوی وفا می آید.
گل صداقت صفا را می جوید.
هر یاری به خانه ای است.
اما وفا به گرد جهان می گردد.
از کدامین با وفا بگوییم.
که همگی سردمدار ایثار و از خود گذشتگی اند.
یا رب العالمین
زیبا ترین احساس را تو آفریدی .
وفا رادر زیباترین لفافه به عشاق خود دادی.
تنها میگوییم خدایا تو را سپاس
به خاطر همۀ زیباییها وانعامت
ابوالفضلقمر بنی هاشم! پرچم وفارا بر افق عالم زدی بین که چگونه حسین را شاد نمودی.
شهیدآوینی
وَالعَصر
عالم محضر شهداست
اما،
کو محرمی که این حضور را دریابد؟
و در برابر این خلأ ظاهری خود را نبازد؟
زمان میگذرد
و مکانها فرو میشکند
اما حقایق باقی هستند........
شهیدآوینی
شهیدآوینی
والسّماءِ
و الطّارِق وماأدراکَ مَا الطّارق النَّجمُ الثّاقِب
قسم به آسمان و آن ستارۀ شب گرد
وتو چه می دانی
ستارۀ شب گرد چیست؟
آن ستارۀ درخشان
سورۀطارق آیۀ یک دو و سه
شهادت
پایان نیست آغاز است تولدی دیگر است
در جهانی
فراتر از آنکه
عقل زمینی به ساحت قدس آن راه یابد
تولد ستاره ایاست
که پرتو نورش
عرصۀ زمان را در می نوردد
و زمین را به نوررب الأرباب
اشراق می بخشد
شهیدآوینی
شهید چمران
یالطیف
غاده روحیۀ لطیفی داشت.در روزنامه ها یک ستون می نوشت و با مخاطب قرار دادن ماهی ها، دلتنگیهایش را دربارۀ جنگ بیان میکرد. با اصرار امام موسی صدر، غاده به موسسۀ جبل عامل رفت. امام به او پیشنهاد کار وآشنایی با یک نفر ایرانی داد؛ما موسسه ای داریم برای نگهداری بچه های یتیم. فکر میکنم کار در آن جا با روحیۀ شما سازگار باشد. میخواهم شما بیایی آنجا و با چمران آشنا شوی؛ غاده گفت نه.
اسم مصطفی جنگ را به یاد غاده می آورد و او از جنگ خیلی بدش می آمد.
ولی امام موسی اصرار کرد و تا قول رفتن را از غاده نگرفت، نگذاشت برود.هنگام رفتن امام موسی صدر یک "تقویم دیواری"به او اهدا کرد. تقویم دوازده ماه سال داشت. یکی از نقاشیها زمینه ای کاملا سیاه داشت ولی وسط سیاهی،شمع کوچکی قرار داشت که نورش در مقابل این ظلمت،خیلی کوچک بود.زیر نقاشی نوشته بود:من ممکن است نتوانم این تاریکی را از بین ببرم،ولی با همین روشنایی کوچک، فرق ظلمت ونور و حق و باطل را نشان می دهم.کسی که به دنبال نور است؛این نور هر چقدر هم کوچک باشد،درقلب او بزرگ خواهدشد
آن شب غاده تحت تأثیر این شعر ونقاشی تا صبح گریه کرد. ولی هنوز نمیدانست که مصطفی صاحب آن شعر و نقاشی باشد.
برگرفته از کتاب مصطفی چمران نویسنده:امیر صادقی
امام حسن علیه السلام
ولاتزال تطلع علی خائنه منهم الا قلیلا منهم فاعف عنهم واصفح ان الله یحب المحسنین مائده 13
وبجز تعدادی انگشت شمار پیوسته از خیانتی تازه از آنها آگاه میشوی ولی از آنها درگذر و صرف نظر کن که خداوند نیکوکاران را دوست میدارد
او کیست حسناست جدش محمد نبی
حسن است پدرش مرتضی علی
حسن است مادرش شفیعه جنت برین
حسن است مفتاح باب کریم
حسن است بدون لشگر و غریب
حسن است با معاهده ای عجیب
حسن است با صلحی عظیم
حسن است شهید شده با زهر کین
حسن است پیکرش تیر باران شده به دستور منافق لعین
حسناست جامانده در صحرای بقیع
حسن است آری اوست اسوه ی صبر جمیل
یادشهیدصیاد و یارانش بخیر
چه زیبا زندگی کرد وچه مظلومانه پر کشید
امام حسن علیه السلام شهید کینۀ جنگ جمل شد و صیاد شهید کینۀ مرصاد
مردانه با فتنۀ نفاق جنگید
باب کرامت شهدا شد و فصل الخطاب آیین وفاداری
همیشه مرد میدان بود و اسوۀ ایمان
جایش چه خالیست
به دل حادثه میرفت نمیترسید ودر جایی که پیروزی محال مینمود ایمانش را به نمایش خطر میگذاشت
هیهات که صیاد دیگری را دنیا به چشمش ببیند هیهات
جمال صبرش دیدنی بود چه در صلح چه در جنگ
آسمانی
وشاهدٍومشهود
ای تماشایی ترین مخلوق خاکی بر زمین
آسمانی میشوم وقتی نگاهت می کنم
ای شهید....
شهیدحسین عرفاتی
إقرأباسم ربک
بخوان بنام پروردگارت
کتب کتبا کتبوا
اسم فاعل مصدر علم؟
عالم
اسم مفعولش؟
معلوم
اسم فاعل عشق؟ ...
یه گوشۀ مسجد نشسته، چند ساله که میاد اینجا،
از بچگی تا حالا
میاد اون گوشه میشینه حاج آقا موسوی بهش درس طلبگی میده، خودش دوس داره، انتخاب کرده ،حالام یازده سالشه.
ـ باباجون میشه من نیام مشهد؟
چرا ؟
ـ درس دارم
باشه! سوغاتی چی میخوای برات بیارم؟
ـیه عبا
باشه
کاشکی سرشو بالا میگرفت. نمیدونم چرا هیچوقت تو چشام نیگا نمیکنه، تااون چشای درشت و خوشگلشو ببینم. دوس دارم توچشام زل بزنه اما! اون به کفشام زل زده!
ـ باباجون اجازه میدی طلبه بشم؟
نه! اول دیپلم!
ـ چشم!
...................................................................................................................
حاج آقا! حسین رفت جبهه.
مگه میشه!؟حسین بدون اجازۀ من هیچ کاری نمیکنه.
با استادش و ۸ شاگرد دیگه می خوان برن. از طرف حوزۀ علمیۀ چیذر.
حاج آقا! حسین اومد!
ـ باباجون!
ای خدا!بازم اومد ،اون چشما چرا تو چشام نگا نمیکنه، جانم بابا!
ـ اجازه میدید برم جبهه؟ امام حکم جهاد داده .
یاد بچگیاش می افتم،
باشه برو!
چشماشو بوسیدم، رفت از در بیرون.
مادرش گفت چرا نمی بری برسونیش؟
گفتم: نمیتونم زانوهام داره می لرزه حسیندیگه بر نمیگرده...
..................................................................................................................
حسین ! پات زخمی شده بیا برگردیم عقب! پات عفونت میکنه ها ،داره ازت خون میره، خطرناکه،
ـ نه! هرگز به دشمن پشت نمیکنم.
میگم حسین!یادته دیشب فرمانده دعواتون کرد! با ساکای پرِکتاب اومده بودید، میگفت اومدید بجنگید یا درس بخونید؟!
تو گفتی:اگه اشکالی نداره شبا درس بخونیم.
حسین خمپاره بده! حسین حسین حسین......
شب شده. بوی کاغذ سنگرو پر کرده
جای نه نفر خالیه
جهد جهدا جهدوا
اسم فاعل مصدر عشق؟ حسین
بوی کاغذ سنگرو پر کرده
جاهد یجاهد مجاهده
شاهد یشاهد مشاهده
شهد یشهد شهید
شهید
با صدهزار جلوه برون آمدی که من
با صدهزار دیده تماشا کنم تورا
شهیدحسین عرفاتی درخانواده ای مذهبی و مرفه در شمال شهر تهران بدنیا آمد. اولین فرزند خانواده و دارای دو خواهر و دو برادر بود. پس از پایان دورۀ متوسطه وارد حوزۀ علمیۀ چیذر شد و بدست امام خمینی رحمه الله علیه ملبس به لباس اهل علم گشت .او در سن بیست سالگی عازم جبهه های نبرد حق علیه باطل شد و درعملیات کربلای۵ در شلمچه به شهادت رسید. مزار شهید در گلزار شهدای امامزاده علی اکبرچیذر میباشد.ازخصوصیات بارز شهید اخلاق صبورانه،لطیف و مهربانش بود. از پانزده سالگی نماز شب میخواند و نهایت احترام و خدمت را نثار پدرومادرش مینمود.
شهیدشهرام ساکن سعادت
سبحان الذی أسری بعبده لیلاًپاک است خداوندی که بنده اش را در یک شب به اوج سعادت می رساند به(معراج)
سورۀ أسری آیۀیک
سلام آقا شهرام
شه یعنی سرور و حاکم ، رام یعنی مطیع پروردگار؛شهرام
حسینم که قشنگترین اسم خداست خودتو دو اسمه کردی
اسم خودتو گذاشتی حسین
چقدرم با مادرت بحث میکنی ، چه مادر مهربونی ، خیلی هواتو داره؛
از ۱۵ سالگی می رفتی جبهه
میرفتی و می اومدی تا ۲۱ سالگی
که شهید شدی
بچه که بودی ، یه بار گفتی من بزرگ که بشم هر کاری بخوام می کنم
مادرت پرسید ، مثلا ؟
گفتی مثلا میرم میدون اختیاریه فوتبال تماشا می کنم ؛
حالا دیدی آقا شهرام بزرگ شدی رفتی جبهه ما هم حریفت نشدیم هر کاری خواستی کردی ؛
ـ شهرام جان وقتی می ری از غصه مریض می شم ، نرو ، پیش مادرت بمون ، به خدا بهت نیاز دارم
ـ مادر!
-شایدم از درس فرار می کنی می ری جبهه!
-راضی نیستم کسی به من این حرفا رو بزنه.
-اگه تو درس نخونی من باید چیکار کنم ؟ یه بچۀبی سوادُ من می خوام چیکار ؟ اونم تو این زمونه؛
-من به شما قول میدم هم جبهه برم هم درسمو بخونم؛
-اصلا من باید بدونم اونجا چه خبره؛
-شما باید از نزدیک اون مکان مقدس رو لمس کنی ببینی چه خبره ؟ قول می دم نذارم به درسم لطمه بخوره؛
-پس کی این مملکتو حفظ کنه ؟
-همون که ۲۲ بهمن رو حفظ کرد انقلابم حفظ می کنه؛
-نرو شهرام خدا رو شاهد می گیرم من به تو نیاز دارم نرو
-مادر ! مادر منو ببخش - خدایا من گنهکارو ببخش؛
...............................................................................................................
شهرام جان دانشگاه امیر کبیر رشته برق قبول شدی
تو ساکن کوی سعادت بودی
چون پدر و مادرت عاشق هم بودن
تو یه خونۀ گرم از محبت پرورش پیدا کردی
همرزمات می گن
شهرام پسر نترسی بود
شبها خودش از چادر میرفت بیرون آب می آوُرد تا بچه ها سرما نخورن
شبای سرد زمستون کردستان
و چه زیبا ساکن ابدی کوی سعادت شدی
حیات عند رب
آقا شهرام
ما شب زده ها رو دریاب
که بدجوری سردمونه
اونقدر که توان بیرون زدن از این چادر سردرگمی ها رو نداریم
سردمونه ! خیلی سردمونه ! .......
روایت ایثار
والفجر
قسم به صبحگاه
با این ستاره ها راه را می توان پیدا کرد
رهبر معظم انقلاب
تصویر پدر شهیدان عبدالهی در کنار مقام معظم رهبری
بی شک اگر لحظات پرمعنی و پرماجرای هریک از این شهادت ها و حماسه هاثبتشود غنی ترین میراث معنوی برای تاریخ به جای می ماند
(رهبر معظم انقلاب)
شما اگررزمندههای شهادتطلبرا به جهانیانمعرفیکرده بودید، آنچنان که امام(ره) زیباییهای آنها را میدید و تحسین میکرد و خود را در برابر آنها شرمنده احساس میکرد، الان نمیتوانستند مشتی خشونتطلب تروریست وهابی را که از مسلمانکشی و غیرمسلمانِبیگناهکشی لذت میبرند، شهادتطلب معرفی کنند! امروز در جهان میتوانند مسلمانان را تروریست معرفی کنند، چون ما رزمندهها فرهنگ جهاد در دفاع مقدس را به جهانیان عرضهنکردهایم؛
(حجت الاسلام پناهیان)
و هر کس می خواهد حسین علیه السلام را بشناسد
داستان شهدای جمهوری اسلامی ایران را بخواند.