Quantcast
Channel: شهید قلب تاریخ است
Viewing all 1417 articles
Browse latest View live

شهید مهدی میرفرشی

$
0
0

 

فهو فی عیشه راضیه

 پس او در یک زندگی خوش و رضایت بخش خواهد بودقارعه7

 

مجیدپاس بده علی مواظب باش بدو حامد دروازه   بگیرش مهدی شوت کن گل گل گل ای ول بچه شمرون هورا

_مهدی توپو بنداز

نه! صبر کنیدبچه ها! آقا پسر! چرا اونجا وایسادی؟ خونتون کجاس؟

_اون روبرو

_اسمت چیه؟

_ساموئیل

_میای بازی؟

_اوهوم میام

نه! مهدی بیا! یه چیزی بهت بگم: این پسره یهودیه راش نده

_ اونم مثله ما آدمه دلش میسوزه بذارید بیاد. بچه ها ساموئیل بازیه، شروع میکنیم! ساموئیل بیا!

..........................................................................................................................................

_آقا این پولی که میخوای بگیری زیاده آخه مگه پشت بوم خونۀ من چقد کار داره چقد وقت میبره تا پارو بشه؟

_نرخش همینه

_شما تخفیف بده

_نه حاج خانوم نمیشه

سلام حاج خانوم صبر کنید

 _آقا مهدی شمایی پسرم علیک سلام

_من صحبت میکنم ( آقا شما اصلا نمیخواد کاری کنید تشریف ببرید)

حاج خانوم من الان میرم دوستامو میارم برفارو پارو میکنیم شما اصلا ناراحت نباش

...............................................................................................................

آقا مهدی انگار همین دیروز بود چقدر خاطراتت زنده و با طراوته!

شماها هیچوقت از یادم محو نمیشین. عطر تون تمام وجودمو پر کرده وحضورتون زمین خشک قلبموسبزمیکنه مگه بهار فراموش شدنیه؟

انگار دارم میبینمت که نمازاتو سر وقت بجا میاری

قرآنو با صوت میخونی یه مداح ویک قاری تمام عیار شدی

قبل از سن تکلیف روزه میگیری تو گرمای طاقت فرسای تابستون تازه با پدرت میری بازار

 وضع مالیتون خیلی خوبه اما تو دنبال خوشگذرونی نیستی همش به فکر کمک به دیگرانی

 حتی به فکر آخرت آدما هستی،باهاشون دوست میشی تا نماز خون بشن و موفق میشی

یه خداپرست واقعی، یه انسان، یه عاشق، طوری قرآن میخوندی که انگار میخواستی پرواز کنی

مادرت میگه مهدی همیشه می اومد گوشۀ آشپز خونه مینشست با من حرف میزد خیلی خوش اخلاق و مهربون بود

 هیچ چیزی رو به زور نمیخواست

 باهمه با زبون نرم صحبت میکرد راضیشون میکرد.

تازه وارد دبیرستان شد که رفت جبهه میگفت دستور امامه

عاشق امام و انقلاب و شهدا بود

یه روز بهم گفت مادر من شهید میشم

باورم نشد

مثل همیشه کنج آشپز خونه نشسته بود با اون قد و قوارۀکوچیک و صورت خوشگلش

 با بقیه فرق داشت حرفش حرف بود

 ولی من

باورم نشد

 اگرچه اوعین یقین و باور مسلمانی من بود

 

شمع و گل و پروانه          مهدی اومد به خانه

فرش زمین جاش نبود        جبهه براش مأوا بود

نمیتونست بمونه            جبهه براش شد خونه

آهای دل بی خونه          دنیا برات زندونه؟

شمعی شدی برای           هر عاشق دیوونه

گل مادر تو رفتی              پیش اون که مهربونه

پروانهها جمع بشید           مهدی میخواد بخونه

با وجود شهیدا                    عالم یک گلستونه


ماشین شیک

$
0
0
یا رب

برای هفتمین بار مجروح شده بود.در یکی از بیمارستانهی تهران به ملاقاتش رفتم. با بدنی نحیف روی تختش با آرامش تمام دراز کشیده بود. مرا که دید ،چشمان جذابش را به چشمانم دوخت و پس از احوالپرسی گفت: فلانی برام مژده آورده که پدرم یک سواری بیوک شیک برام خریده، یعنی این که بمونم تهران و جوونی کنم، و دیگه نرم جبهه، پدره دیگه.

باوجود تمکن مالی پدر، دنیا را به هدفش ترجیح نمیداد. برادرش نادر برایم نقل کرد: وقتی در عملیات بیت المقدس، آخرین تانک دشمن را به آتش کشید و از بدنش خون جاری شد، رو به آسمان کرد و گفت: خدایا پاکم کن خدایا راحتم کن .

لحظاتی بعد از این مناجات کوتاه جسدش را با عجله از صحنه خارج کردیم تا سبب تضعیف روحیۀ نیروهایش نشود. او احمد بابایی فرماندۀ گردان مالک اشتر از لشگر 27 رسول الله بود. 

خون شهدای ما امتداد خون پاک شهیدان کربلاست 

زیبارویان

$
0
0

تو

باید خیلی زیبا باشی

که با وجود تو

یوسف به همه ی زیبا رویان بی اعتنا شد

برای خدای یوسف

من نیز گریه کردم

یُسَبِحُ لهُ ما فِی السَمواتِ وَالأَرض

هو

کی رفته ای ز دل که تمنا کنم ترا

$
0
0
کی رفته ای زدل که تمنا کنم ترا

                        کی بوده ای نهفته که پیدا کنم ترا

غیبت نکرده ای که شوم طالب حضور

                        پنهان نگشته ای که هویدا کنم ترا

با صد هزار جلوه برون آمدی که من

                       با صد هزار دیده تماشا کنم ترا

بالای خود در آینه ی چشم من ببین

                       تا با خبر ز عالم بالا کنم ترا

مستانه کاش در حرم ودیر بگذری

                       تاقبله گاه مومن و ترسا کنم ترا

خواهم شبی نقاب ز رویت بر افکنم

                       خورشید کعبه ماه کلیسا کنم ترا

گر افتد آن دو زلف چلیپا به چنگ من

                        چندین هزار سلسله در پا کنم ترا

گر طوبی و سدره دهندم به روز حشر

                        یکجا فدای قامت رعنا کنم ترا

زیبا شود به کارگه عشق کار من

                        هر گه نظر به صورت زیبا کنم ترا

رسوای عالمی شدم از شور عاشقی

                        ترسم خدا نخواسته رسوا کنم

ایران

$
0
0

بسم الله الرحمن الرحمن

کودکی را دیدم در گوشه ای از این کرۀ خاکی به زنجیر ستم کشیده شده

وکودکی دیگرنخ بادبادکش را میکشیدو درساحل دریای خزر میدوید و فریاد شادی سر می داد

 ایران را دیدم ،وطن را ،شهرها وآبادیهایش را

به هر کجا که رسیدم، بر هر خیابانش قدم که گذاشتم، اثری دیدم، عکسی، نشانه ای

یا حتی اسمی

 ازشهدا بزرگان عرفا  

تو را میستایم

  ای دیار شریفان اینجا ،رستم بود و کوروش آرش بود و سیاوش، خمینی بود وبهجت ،

 شیرودی کشوری رجایی همت

و هزاران هزار همت

که ستم را نپذیرفتند

 و تن به ذلت ندادند

شرف و عزتشان نشأت گرفته از نجابت مادران وشجاعت پدرانشان بود

 از پاکیشان بود که نور ایمان را در دلشان جای دادند

 وهر کدامشان خورشیدی شدند که میدرخشند

صاعقه ای شدند که میغرند بر سر ناپاکان

چشمه ای شدند که میجوشند وخشکی بی مهری را بر نمی تابند

ای ایران این تویی که مرا درآغوش امنت نگه داشته ای

این تویی که پاکی ونجابتت را حس میکنم

صداقت وراستیت را میبینم

میبینم که نمیتوانی بیتفاوت باشی نسبت به پایمال شدن انسانیت

 و درندگان نیز تو رابه حال خود نمی گذارند همانطور که کفتاران شیرها را

وتو آباد وآزاد می مانی 

 چون  کالبد پاک شهیدان خاک تو شده و نفسهایشان با هوای تو آمیخته است

پس تو میمانی تا شهیدان زنده اند

وطنم

تو را میستایم تو را می ستایم  تورا می ستایم

نامه ای از جبهه

$
0
0

بخشهایی از نامه شهیدمحمدجواد تاجیک به دوست صمیمیش شهیدمحمد تهرانچی

ممد جان اگر از حال این بنده حقیر خواسته باشی من در اینجا جایم گرم و نرم است و در چادری هستم که جو معنویت آن بالای پنجاه هزار درجه است فقط بهت بگم مثلا ما را پست که مینویسند پاس دو که می رود صبح که برای نماز پا می شیم می بینیم پاس ۳و۴و۵ را صدا نکرده اند بعد می فهمیم آنکه گوشه چادر سرش پایین است جای چهار نفر پاس داده است یا اینکه همیشه بر سر ظرف شستن دعواست چون تا ناهار نخورده ایم می بینیم ظرفهای کثیف را یک نفر شسته دارد می آورد و جایت خالی خلاصه تو چادری هستم که فکر میکنم اکثریتشان جزء شهداباشند و راستی امیدوارم که اگر در این دوستی چند ساله مان حقی را از تو ضایع کردم یا غیبت و تهمت و...همه را حلال کنید    

ای نامه که می روی به سویش 

از جانب من ببوس رویش

باور کن به اندازه فاصله مکانی بینمان دلم برایت تنگ شده است

التماس دعا

 جواد تاجیک

همیشه عشق پیروز است

$
0
0
تعالیت یا شهید (تو در اوجی ای گواه عالمیان ای شهید)

مرا در خاک مسپارید

مرا در یاد بسپارید

مرا در موج دستان هزاران مرد بگذارید

وتابوت مرا درآسمان بر بال حزب الله بگذارید

نوای آشنای یک شهید از جبهه می آید

مرا در خاک مسپارید

که من چون رعد غرانم

کنون از استخوانم سنگری سازید

و از پشتش به قلب دشمنم تازید

پیام آخرم این است

همیشه عشق پیروز است

نوای آشنای یک شهید از جبهه میآید

و تو ای شهید نوای مارا بشنو

که در فراق تو چون بر خاک افتادیم

از یادها رفتیم وبر موج هزاران درد بی تابیم

وتابوت تو را در قلبمان بر بال اشکهامان میگذاریم

که تو چون رعدی و ما چون برق پر آهیم

ودر سنگر مهر تو افتادگاینم

پیام آخرت را میشناسیم

همیشه عشق پیروز است     همیشه عشق پیروز است

 

شهید محمد جواد تاجیک

$
0
0
(ان الذین امنوا وعملو الصالحات واخبتوا الی ربهم اولئک اصحاب الجنه هم فیها خالدون. سوره هود آیه 23)

آنانکه بخدا ایمان آورده وبه اعمال صالح پرداختند وبه درگاه خدای خود خاضع و خاشع گردیدند آنها البته اهل بهشت جاویدند ودر آن متنعم ابدی خواهند بود
چقدر پروازبا تو زیباست . چقدر احساس سبکی میکنم وقتی با اشکهایت همسفر میشوم. نگاهت به دنیا و همه چیز چه دوست داشتنی بود.
می تونم با اسم کوچیک صدات کنم. جواد جان. میگن خیلی متواضع بودی همیشه می‌خندیدی و با همه ارتباط ویزه داشتی. همه دوست داشتن باهات درد دل کنن. مگه چیکار میکردی که این همه دوست داشتنی بودی؟خیلی پولدار بودی؟ خیلی خوش تیپ بودی؟ خیلی جذبه داشتی؟ نه هیچ کدومه اینا نبود.
 مهربون بودی اونقدر که کسی عصبانیتت رو ندید این خیلی حرفه .
میگن تو مدرسه آتیش می سوزوندی با شیطنتای شیرین.
 
 ازبس باهوش وکاردان بودی کردنت مسئول روابط عمومی بسیج مسجدمسجد شهید شاه آبادی همونجا که پنجاه شهید برای انقلاب پرورش داد.
 
با اون سن کمت با همهء بچه های محله ومسجد حشرو نشر داشتی.  همه عاشقت بودن. مگه چی کار میکردی؟ کاش من کنارت بودم. میدیدمت.
 
 مادرت میگه قبل از تولدت بهش بشارت یه فرزند صالح رو دادن بچه ای که از پاکی به یاران کربلا ملحق میشه تو خانواده هم محبوب بودی.
 
 اونجا که تو عکست گریه میکنی از چشمات زلالی و پاکی میباره جواد جان چقدر جات خالیه. تو این وانفسای بی رحمیها جای مهربونایی مثل تو خالیه.
 
 میگن تو جبهه همه کاری میکردی واز هیچ کاری دریغ نداشتی یه بار رفتی رو مین یه پات آسیب دید تا آخر با عصا بودی توی جبهه . یعنی دو سال این خیلی سخته . جبهه رو رها نکردی ادامه دادی تا شهید شدی .اونقدر سرزنده و شاداب بودی که نزدیکترین دوستت پی به رنجت نبرد. میگفت من تاحالا به این موضوع عصا فکر نکرده بودم.
 
جوادجان ولی من میام کنار مزاریادبودت .بدنت که پیدا نشد. صدام گودی قتلگاه رو بست به آب. اونجایی که تو شهید شدی اسمش رو گذاشته بودن گودی قتلگاه. ازبس اونجا رزمنده ها پرپر شدن .عملیات خیبر رو میگم.
 تو ترکش خوردی. به حالت سجده روی زمین افتادی. بدنت رفت زیر آب. هیچ وقت پیدا نشدی. کجا یی؟ مثل ماه شب چهارده توی دجله فرو رفتی؟
 میام کنار مزار یادبودت که خالیه از بدنت. باهات حرف میزنم چرا اینقدر تنهامون گذاشتید؟ چرا همتون باهم پر کشیدید؟
دوستت می گه شعر میگفتی. اما تو خودت شعر لطیفی شدی که تا همیشه بر آبهای دجله سروده خواهی شد.
جواد جان دانشگاه شهید بهشتی قبول شده بودی. بهت میگن دانشجوی شهید. به دانشگاه نرفتی تو جویندهء عشق شدی. اصلا خود عشق بودی. خودعشق بودی.عشق بودی. عشق بودی .عشق بودی .عشق بودی....
 


شهید محمد خیاط تهرانچی

$
0
0
(ونرید أن نمن علی الذین استضعفوا فی الأرض ونجعلهم أئمه ونجعلهم الوارثین سوره قصص آیه ۵)

(ما اراده کردیم که برآن مردم ضعیف نگه داشته شده منت گذارده آنها راپیشوایان خلق قرار دهیم و وارث گردانیم)

سلام.

 می خوام از تو بگم منتها نمی دونم از کجا شروع کنم از کدوم یک از خوبیات بگم .

بگم از بچگیت؟

بگم دوست داشتی به همه کمک کنی مهربون وسرزنده وفداکار بودی؟

 تو نوجوونیت هنرمند بودی قرآن رو با صوت می خوندی ؟

 عاشق امام و انقلاب بودی

تو رفاه کامل زندگی می کردی اما تمام غصه هات برای فقرا بود؟

  میگفتی این انقلاب برای مستضعفا انجام شده

 از هفده سالگیت رفتی جبهه دو سال اونجا موندی تاشهید شدی.

بگم مؤمن و با شخصیت بودی و دوست صمیمی شهیدمحمد جواد تاجیک؟

عاشق محمد جواد بودی چون اون یه عارف بود اصلا عرفان یعنی چی؟

یعنی خرد یعنی عشق که جواد هر دوشون رو داشت.

 بعد از شهادتت معلوم شد که از یه پیرزن مستمند دستگیری می کردی

 تو رفتی به خواب دوستت آدرسشو دادی گفتی اون پیرزن مستأصل شده به دادش برس

 می دونی دوستت وقتی رفت اونجا اون پیرزن چی بهش گفت؟

گفت: یه جوون با چشمای رنگی می اومد اینجا برام خرید میکردبه کارام می رسید الان یه چند وقتیه که نیومده ازش خبری ندارین؟

دوستت گفت محمد شهید شده.

از معصومیت چشمات بگم؟  از اخلاق خوش وشوخ طبعیت بگم؟

از مهربونی و وفات بگم تنها پسر مادر؟

به مادرت میگفتی من پشت جبهه هستم نمیخواستی مادرت غصه بخوره

تو نامه هات مینوشتی من جام خوبه غذام خوبه  بهم خیلی خوش میگذره

بعد از شهادتت دوستات بهش گفته بودن توی عملیاتا شرکت می کردی

مثل شیر شجاع بودی  این یعنی عرفان یعنی خرد یعنی عشق.

دوست دارم تا صبح همینطور از خوبیات بنویسم.

وقتی میگیم دلتنگ شماییم یعنی دلتنگ این خوبیها .

کجایند خوبها؟چرا هر چه سر می چرخانیم نمی بینیم شماها را؟ کجاست وفا؟کجاست مردانگی؟ کجاست مهرو فداکاری؟کجاست صفا و یکرنگی؟

و من همچنان دلتنگ وتنها؛پروانه ی وجودتان خواهم ماند و همچون نیلوفری به دور قامت سروتان خواهم پیچید تا شاید روزی .....

(مزار شهید در گلزار امامزاده علی اکبر چیذر میباشد)

شهدای ما به بانوی دو عالم تأسی جستندوچگونه زیستن وچگونه رفتن را از ایشان آموختند .

حضرت فاطمه سلام الله علیها در دعایشان فرمودند:بار خدایا به علم غیب و قدرت فراگیرت سوگند مرا زنده بدار تا روزی که آن به سود من باشد و بمیران هنگامی که مرگ به سودم باشد.

شهیدسیدعلیرضاجوزی

$
0
0
سلام قولا من رب الرحیم سوره یس 58

و درود الهی بر آنها سخنی است از سوی پروردگاری مهربان 

سید علیرضا ای غنچه ی نو شکفته ای که خاک را نپذیرفتی وبا همرزمانت ره آسمان پیمودی با شما هستم

یکی از شهدای خمسه کوثر- شهید سید علیرضا جوزی

 شاهدان: 

حسین فهمیده:حاضر

 سیدعلیرضاجوزی: حاضر

امیر حسین صاحب هنر:حاضر

مهردادعزیزاللهی:حاضر

   علیرضا پناهی:حاضر

شما کجا درس شهادت آموختید؟ جز در مکتب حسینی .

کتابتان قرآن  ،دفترتان کل ارض کربلا،قلمتان قدمهای استوار و مرکبتان خونهای پر بهایتان.

یه جفت چشم زیبا باحالتی عمیق و روشن اما بی تاب رفتن

یه قد بلند و قشنگ نو و تازه نفس

سفید و رویایی

تنها 

خیره به افقی دست نیافتنی  داری منو با خودت به کجا میبری؟ 

بهترین پسر مادر 

عزیز ترین برادر

 مهربون ترین دوست

از همون بچگیت خوشرو و خوش اخلاق بودی

تو نوجوونیت

نجیب و با حیا

درس خون و فعال

پر از شعر وشعور بودی

راه افتادی کجا بری

نرو

یه کم دیگه تو این دنیا

 بمون علیرضا

نمی گم خداحافظ میخوام کنارت باشم باهات بیام

با اون چشمای قشنگت باهام حرف بزن بگو

 بگو چرا اینقدر صورتت پکره؟ چی شده؟ کسی بهت حرفی زده؟

بهت گفتن سنت کمه ناراحتت کردن؟

یا فهمیدن شناسنامت رو دستکاری کردی؟

اما تو سوار اتوبوس می شی و می ری

 علیرغم همه ی مخالفتها.

در جواب پدرت گفتی: مگه شما نمی خوای شفاعت بشی؟

به بقیه چیا گفتی؟ چه حرفای قشنگی میزدی.

 مادرت میگه علی همیشه منو قانع می کرد طوری حرف می زد که باورت نمی شد یه پسربچه سیزده چهارده ساله داره باهات حرف میزنه.

تو چشمات چه غمی بود موقع رفتن .

 تو که همیشه سر زنده و فعال بودی. وقتی بچه محلاتون شهید می شدن این تو بودی که برای مراسمشون فعالیت می کردی. شعر میگفتی سرود می خوندی. با برادرت که عکساشون رو میکشید یا براشون خطاطی می کرد همکاری می کردی .

اصلا لحطه ای آروم نداشتی .چی می خواستی؟ دنبال چی بودی؟ مگه همین رو نمی خواستی؟ مگه نمی خواستی بری جبهه.

یه روز سر سفره ی غذا با پخش یه سرود از تلویزیون رفتی بیرون و گریه کردی شاید داشتی به همه اعلام میکردی که من باید برم؟

 قبلا تو ده سالگیت یه بار رفتی جبهه ی کردستان با برادر بزرگترت. رفتی برای ترویج اهداف انقلاب.

 پسر کوچولویی فریاد زد جاش پست  داشت به رزمنده ها ناسزا میگفت جاش یعنی مزدور. طوری با اون رفیق شدی که خودش شد یه انقلابی.

خیلی نترس بودی رفتی سر دیوار ، یه مامور با صدای محکم وترسناک داشت با بی سیم حرف می زد زمان شاه رو میگم :  می گفت فرماندهی محترم .جانم فدای شاه . ما اینارو متفرق کردیم . چند نفر رو دستگیر کردیم . اجازه نمی دیم . تو ناگهان فریاد زدی: مرگ بر شاه . اونا به قدری عصبانی شدن که اومدن دم در خونه ببرنت .مادرت نذاشت،گفت : شماها خجالت نمی کشید؟ اومدین یه بچه پنج ساله رو  ببرید؟

 دیگه حالا چهارده سالته .خیلی اتفاقات رو پشت سر گذاشتی. آفرین، طوری زندگی کردی که از یه آدم بزرگ، با تجربه تر شدی، با فعالیتهای دائمت برای خدمت به شهدا وخانوادهاشون ، با اخلاق نرم و مهربونت ، با صورت باز و خندونت، با خستگی ناپذیریت

.یه بار که با برادر بزرگترت محمد رفته بودی نماز جمعه یهو بارون گرفت، هوا خیلی سردبود،داشتی می لرزیدی، هر چی بهت گفتن برگرد بر نگشتی، اصلا تو به دنیا اومدی که با سرعت بری .اونقدر تلاش کردی تا رسیدی به اون چه که می خواستی برسی . بگو چرا ناراحتی؟

خیانت . بوی خیانت میاد به اهداف انقلاب. به این خاطر ناراحتی حق داری.

علی آقا، الان قطعنامه به ایران تحمیل شده و عراق دوباره خودش رو تجهیز کرده . داری می ری برای کشته شدن. آیا خودت اینو می دونستی. حتما میدونستی . تو نامه هات می نوشتی بایدهمیشه مراقب کارهای منافق ها بود .

 الان تو اردوگاه منتظر دستور حمله اید اما چه حمله ای؟

 قطعنامه پذیرفته شده .باید منتظر بشینیم ببینیم کی صدام هوس می کنه بیاد خرمشهرو بگیره .

دیگه فرمانده ها اجازه ابتکار عمل ندارن. منافقهای کور دل دستشونو بستن  . 

 ناگهان خبر میرسه تانکای عراقی اومدن جاده ی اهواز -خرمشهرو گرفتن.

 باید رفت برای انهدام تانکها. 

نیرو ها حرکت کنن به سمت خط. این صدای فرماندس. بچه ها راه بیفتین .سوار اون کامیون بشین .زود باشین .یا علی .

کامیون حرکت میکنه. با نیروهای دیگه راه می افتین.

 اماتانکها تعدادشون زیاده. درگیری شروع میشه .  .تلفات زیاده .چاره چیه؟ بذاریم دوباره خرمشهرو بگیرن. اما چه باید کرد؟ نیرو نداریم مهمات کمه.فرمانده فریاد میزنه عقب نشینی کنید .برگردید عقب برگردید کامیون دور میزنه که ناگهان ...

 علیرضا کجایی؟... علیرضا کجاست ؟   علیرضا    علی     علی.........

علی : حاضر.

علی: حاضر در دانشگاه جان بازی. 

  آیا می شود در دانشگا ه ایثار را باز کنید تا ما غایبان را حاضر کنید و از همین امروز درس شهادت را آغاز کنیم؟ آیا میشود؟

شهید محمدطه اعلمی

$
0
0

ان سعیکم لشتی الاابتغاء وجه ربه الاعلی ولسوف یرضی)سوره لیل آیات4 20 21

قسم به این آیات الهی که سعی وکوشش شما بسیار مختلف است

او احسان نکرد جز در طلب رضای پروردگار خود که برترو بالا ترین است والبته به آن نعمتهای ابدی خشنود خواهد گردید

هیچوقت حسرت نداشتنشو نخوردی

دنیا رو می گم

با بهشت کوچیک و قشنگ خودت خوش بودی

دوستاتو می گم

خودتو آواره کردی

بی سرو سامون بی آشیون

این توبودی که برای عشقت سر به بیابون گذاشتی

به چشمات که نگاه می کنم

یاد مسیح می افتم

اسم پیامبرو داری محمد

خدا هم صدات کرد طه

وقتی صدام ایرانیها رو اخراج کرد از عراق، با خونوادت اومدی به ایران

ازمادرت از بچگیات چیزی بهم نگفتی

چطوری باهات حرف می زد

محمدطه پسرم؛ دیگه بازی بسه بیاغذاتو بخور

مواظب باش،زمین نخوری

طه بذارببینم تب داری، بیا ببرمت دکتر

طه،هوا سرده لباستو پوشیدی؟بیا بریم

چادرمو ول نکنی، گم میشیا

شماها که گم نشدین

پس چرا ما نمی بینیمتون؟

دیگه نشونی از شما بی نشونه ها باقی نمونده

بجز یه سنگ خالی با یه اسمو سالی یه بار اگه یه شاخه گلی بیاد روی مزارتون از طرف دوستی غریبه ای آشنایی 

محمدطه کاش میتونستم هرروز بیام دیدنت

خدایا منو پیدا کن بگو این زائرتمامه شهدای ایرانه هرروز هرکجا 

پیش خواهرت زندگی می کردی، پشت مسجده یه محله، توی شمرون

تویه خونهء اجاره ای

اما تو، یه جای دیگه برای خودت خونه خریدی

کنار دوستات

 علی اکبر خانی و مرتضی غفاری

 اول علی شهید شد بعد مرتضی بعدشم تو،در فاصلهء یک سال و نیم

شبا تو مسجد، تنهایی نماز شب می خوندی زار میزدی گریه میکردی

حتما میخواستی به دوستات برسی

رفیقات معروف بودن به نجابت وایمان

چه خوب اشخاصی رو انتخاب کردی برای دوستی

سال چهل و هشت به ایران اومدی و سال پنجاونه به محلهءاختیاریه

  تا اومدی، شدی بچه محل

ازبس صمیمی و خوش اخلاق بودی

کم حرف و ملایم اهل بحث و جدل نبودی

تا اینکه رفتی برای ثبت نام، که بری جبهه

سه بار مجروح شدی ولی دست بر نمی داشتی

عاشق امام وانقلاب،فعال و خستگی ناپذیر

 جنگیدی جنگیدی با اون بدن نحیفت ،با عمل جراحی روی پات، با عفونت دستت،تنها و غریب،بدون حمایت خانواده

محمدطه ماغریبه هارو دریاب

تو آشنا بودی ما غریبه ایم

تو دوست بودی ما بی تفاوتیم

تو جنگیدی ما نشستیم و نگاه میکنیم

.تو پیش خدا حضور پیدا کردی ما تنهاییم

دوستت میگه طه قرآن زیاد می خوند، تو کارای فرهنگی مسجد فعال بود

اجتماعی، اهل شوخی وخنده

 .و باحیا بود

 هروقت میومد مرخصی، بچه ها بهش میگفتن؛ طه، هنوز شهید نشدی؟

 میگفت: بادمجون بم آفت نداره

سری آخر که اومده بودی، به همه میگفتی با صراحت:

، این آخرین باریه که منو می بینید

همه دیده بودن که حالتات عوض شده، حالتی نورانی ومعنوی توی چهرت میدیدن 

 ،رفتی جبههءغرب

.یه ترکش اومد پیدات کرد و بردت

بهت سلام می کنم طه

سلام به تو روزی که به دنیا اومدی

سلام به تو روزی که رفتی به جهاد

سلام به تو روزی که به جهان جاویدان پیوستی

وخدا رو دیدی 

مرا نه سرنه سامان آفریدند         پریشانم پریشان آفریدند

پریشان خاطران رفتنددرخاک        مرا از خاک ایشان آفریدند

(بابا طاهر عریان)

شهیدسیدمرتضی آوینی

هجای عشق

$
0
0
حسین عاشقی بود که عشق را هجا کرد

بر ظالم بتافت وبه مظلوم خطاب کرد

هان ایها الناس شیطان با زر و زور

حجاب بر دیدگان کرد

صبح امید را در بند وخورشید حقیقت را در چاه کرد

غافل نشنید و ابا کرد

مغفور شنید وبه عهد خویش وفا کرد

سالار با ذوالفقار وذوالجناح

در جبهه خق علیه کفار کارزار کرد

با عشق بازیش محشری به پا کرد

عین عشق بر پایی عدالت

شین انتخاب شهادت

قاف به قداست که رسید 

خودالله نامه عشاق امضا کرد

آری حسین عاشقی بود

 که عشق را هجا کرد

انتظار

$
0
0
اللهم لک الحمد حمد الشاکرین لک علی مصابهم الحمد لله علی  عظیم رزیتی اللهم ارزقنی شفاعت الحسینیومالورود وثبت لی قدم صدق عندک مع الحسینو اصحاب الحسین الذین بذلوا مهجهم دون الحسینعلیه السلام

خدایا

سپاس قدرشناسان از آن تو باد 

بخاطر آنچه که بر ایشان از سختیها وارد شد

وبزرگی غم و اندوهم بر آنها

خدایا حمایت حسین را شامل حالم کن در آن روز وارد شدن بر.....

و قدمهایم را استوار بدار باصداقت در نزد خودت تا کنار حسین ویاران حسینباشم 

همانیارانیکه نثار کردند جانشان را برای حسین علیه السلام

 غروب نزدیک میشود

وتو گویی تقدیر زمین از همین حاشیه اروند رود است که تعیین می گرددو مگر به راستی جز این است؟

بچه ها آماده و مسلح با کوله پشتی و پتو و جلیقه نجات در میان نخلستانهای حاشیه اروند آخرین ساعات روز  را به سوی پایان خوش انتظار طی می کنند

 اینها بچه های قرن پانزدهم هجری قمری هستند همانان که کره زمین قرن هاست انتظار آنان را می کشد، تا بر خاک بلا دیده این سیاره قدم بگذارند وعصر ظلمت و بی خبری را به پایانبرسانند.

   (شهیدسید مر تضی آوینی)

پسر خوب قشنگم


شهیدمحمدطه اعلمی

خط شکن

$
0
0
                    (ذرهم یأکلوا و یتمتّعوا ویلههم الأملفسوف یعلمونسوره حجر آیه۳ )

آیا میخواهی

 آخرین ساعات روز را

              در میان خط شکنان باشی؟

امشب

  شب عاشوراست

                     تو هم بیا

                              ودر یک گوشه ای بنشین

    و این جماعت عشاق را

                                تماشا کن

                 بیا

                      و بعثت دیگر باره انسان را

                                    ببین

                                                     خداوند بار دیگر انسان رابرگزیده است.

                                                                                                                  شهیدآوینی

 

 

 

 

 

چرا مرگ بر آمریکا

$
0
0
    سال 1385 در گلزار شهدای بهشت زهرای تهران متوجه حضور یک گروه 20 نفره از جوانان دانشجوی

آلمانی شدم که برای کسب اطلاعاتی در مورد شهدا آمده بودند.

آنها از من پرسیدند اینها(مزارها) چیست؟

گفتم 30000 شهید است کار نامه آمریکا ویا بهتر بگویم تمدن غرب.

تازه این یک گوشه کوچک از جنایات شماست در کل کشور 215000 در کره در لبنان در فلسطین در

..... وجای جای جهان جنایت آنهم تحت لوای حقوق بشر و آزادی.

آنها گفتند اینها چه ربطی به ما دارد؟!

گفتم، پول، تگنولوژی،سرزمینهای سر سبر، سلاحهای مرگبار و...همه و همه در دست شماست هر

اتفاقی که روی این کره خاک بیافتد شما باید پاسخگو باشید چه رسد به اینکه خودتان هم نقش اول در

این جنایات را داشته باشید. بشریت بزودی علی رغم همه تحریفها این برهه را تجزیه وتحلیل خواهد کرد

وبزودی یکصدا فریاد خواهد زد مرگ بر آمریکا ومرگ بر غربیهای فاسد.

هیچکس فراموش نخواهد کرد در طول انقلاب و دفاع مقدس غرب چه کرد:

- در انقلاب تمام تلاش خود را برای حفظ شاه فاسد انجام داد

-در همه توطئه های ضد انقلاب حامی آنان بود

- درجنگ آلمانها به صدام شیمیایی دادند فرانسویها توپهای دور برد بی صدا وجنگنده های میراژ، آمریکا

آواکس واطلاعات نظامی و... انگلیس کفتار حمایتهای روبه صفتانه کردند حتی روسها از هدیه تانکهای

تی 72 سوخو وتوپولف دریغ نکردند ونتیجه همه این کمکها به صدام این شد که می بینید.

برای همین است که شهید حمید رضا طاهری در قطعه 26 بهشت زهرا گفته روی سنگ مزارم با

خط درشت بنویسید مرگ بر آمریکا

در این لحظه متوجه جوانان بی خبر از همه جای آلمانی شدم که قطرات اشک بر گونه هایشان

سرازیر شده و می گویند مرگ بر آمریکا.


قشنگ ترین اسم خدا

$
0
0

یاحی

حیات، زنده بودنوماندنش را از تو وام  گرفته
ای قشنگ ترین اسم خدا

ایحسین

واژۀ سبزِبودن

$
0
0
یا أیتها النفس المطمنة (فجر ۲۷)

 

شیطان، سالهاست که گنگ و مبهوت تو را می نگرد
واژۀ سبزِ بودن
با تو معنا شد
ر-و-ح-ا-ل-ل-ه-خ-م-ی-ن-ی
و ماندن
از تو پا گرفت.
بند بند وجودم
حست کرد
وقتی
گرمای مهرت را
بر یخهای این سرزمین ماتم گرفته از شیطان
پاشیدی
تو بزرگتر از آنی
که اهریمن بخواهد تفسیرت کند
ای روح خدا
باز هم در ما دمیده شو

 

Viewing all 1417 articles
Browse latest View live