ولی خدا خودش می داند که هیچ وقت کار خلاف نمی کردیم اینقدر این بچه پاک بود در رفتار و برخوردش ضمن اینکه خودش رعایت می کرد به همه هم سفارش میکرد و اما یک دوره ای بود که ما خیلی با هم لجبازی میکردیم بالاخره دروه نوجوانی بود ما با هم 3 سال فاصله سنی داشتیم من یک چیزی می گفتم ایشان لج میکردند و یا اینکه ایشان یک چیزی می گفت من لج می کردم. یک مدت گذشت خلاصه دیدم که من هر چی می گویم ایشان کوتاه می آمدند که یک روز بهش گفتم چیه میترسی؟ شروع کردم همان حرفهای بچگانه زدن یکهو برگشت گفت ما برادریم، اگر قرار باشه از همین الان با هم بجنگیم سر یک موضوع کوچیک ، وقتی که بزرگ شدیم و صاحب زن و بچه شدیم هیچ موقع نمی توانیم جلوی زندگیمونو بگیرم که چطوری با هم رفتار داشته باشیم ماها باید الگو باشیم برای بچه های خودمان الگو باشیم برای زندگی خودمان.
↧