Quantcast
Channel: شهید قلب تاریخ است
Viewing all 1417 articles
Browse latest View live

نگاه

$
0
0
من ندانم به نگاه تو چه راضیست نهان

                 که من آن راز توان دیدن و گفتن نتوان

که شنیدست نهانی که درآیددر چشم

             یا که دیده است پدیدی که نیاید به زبان؟

یک جهان راز در آمیخته داری به نگاه

              در دو چشم تو فرو خفته مگر راز جهان

چون به سویم نگری لرزم و با خود گویم

               که جهانی است پر از راز به سویم نگران

بس که در راز جهان خیره فرو ماندستم

                 شوم از دیدن همراز جهان سرگردان ...

من بر آنم که یکی روز رسد در گیتی

                 که پراکنده شود کاخ سخن را بنیان

به نگاهی همه گویند به هم راز درون

                 وندر آن روز رسد روز سخن را پایان

به نگه نامه نویسندو بخوانند سرود 

               هم بخندندو بگریندو برآرند افغان

بی گمان مهر در آینده بگیرد گیتی

                 چیره بر اهرمن آید یزدان

         


پادگان ولی عصر عج

$
0
0
ولو انما فی الارض من شجره اقلام والبحر یمده من بعده سبعه ابحر ما نفدت کلمت الله ان الله عزیزحکیم

(واگر همه درختان روی زمین قلم شود و دریا برای آن مرکب گردد و هفت دریا به آن افزوده گرددکلماتخداپایان نمیگیرد خداوند توانا و حکیم است)

خوشا آنان که مردانه مرده اند وتو ای عزیز میدانی تنها کسانی مردانه میمیرند که مردانه زیستهباشند

یاد شهدایمان بخیر  یاد شهدایمان بخیر  یاد شهدایمان بخیر

ای از همهلب تشنه ترآهسته تر آهسته تر

پنج شنبه 92/4/27 توسط مجمع عباسیون  که یک تشکل از جانبازان است

برای افطار به پادگان ولی عصر عج دعوت شدم  هنگام ورود از درب شرقی

بی درنگ به حال و هوای سالهای دفاع مقدس فرو رفتم ، در آن روزها وقتی

عملیاتی انجام میشد بلا فاصله جمع کثیری از خانواده های برو بچه هایی 

که مفقود شده بودند جلوی درب پادگان جمع می شدند وبه هر کس که 

می خواست وارد پادگان شود عکس گمشده خود را نشان میدادند تا شاید

خبری از او بدست آورند ای کاش دوربینی آن روزها این صحنه را ضبط میکرد

 امروز درفراغ همه آن عزیزان چشم انتظارکه آرزوی دیدن مجدد عزیزانشان 

را به دل خاکهای سرد قبر بردند تنها این خاطرات است که میتواند ما خاک

نشینان عادات سخیف را از منجلاب دنیا زدگی نجات بخشد...ادامه دارد

همیشه عشق پیروز است

$
0
0
تعالیت یا شهید (تو در اوجی ای گواه عالمیان ای شهید)

مرا در خاک مسپارید

مرا در یاد بسپارید

مرا در موج دستان هزاران مرد بگذارید

وتابوت مرا درآسمان بر بال حزب الله بگذارید

نوای آشنای یک شهید از جبهه می آید

مرا در خاک مسپارید

که من چون رعد غرانم

کنون از استخوانم سنگری سازید

و از پشتش به قلب دشمنم تازید

پیام آخرم این است

همیشه عشق پیروز است

نوای آشنای یک شهید از جبهه میآید

و تو ای شهید نوای مارا بشنو

که در فراق تو چون بر خاک افتادیم

ازیادهارفتیم وبر موج هزاران درد بی تابیم

وتابوت تو را در قلبمان بر بال اشکهامان میگذاریم

که تو چون رعدی و ما چون برقپر آهیم

ودرسنگرمهر تو افتادگاینم

پیام آخرت را میشناسیم

همیشه عشق پیروز است     همیشه عشق پیروز است

 

قطعنامه

$
0
0

ولاتزال تطلع علی خائنه منهم الا قلیلا منهم فاعف عنهم واصفح ان الله یحب المحسنین مائده 13

وبجز تعدادی انگشت شمار پیوسته از خیانتی تازه از آنها آگاه میشوی ولی از آنها درگذر و صرف نظر کن که خداوند نیکوکاران را دوست میدارد

او کیست حسناست جدش محمد نبی

حسن است پدرش مرتضی علی

حسن است مادرش شفیعه جنت برین

حسن است مفتاح باب کریم

حسن است بدون لشگر و غریب

حسن است با معاهده ای عجیب

حسن است با صلحی عظیم

حسن است شهید شده با زهر کین

حسن است پیکرش تیر باران شده به دستور منافق لعین

حسناست جامانده در صحرای بقیع

حسن است آری اوست اسوه ی صبر جمیل

یادشهیدصیاد و یارانش بخیر

چه زیبا زندگی کرد وچه مظلومانه پر کشید

امام حسن علیه السلام شهید کینه ی جنگ جمل شد و صیاد شهید کینه ی مرصاد گشت

مردانه با فتنه ی نفاق جنگید

باب کرامت شهدا شد و فصل الخطاب آیین وفاداری

همیشه مرد میدان بود و اسوه ایمان

جایش چه خالیست

به دل حادثه میرفت نمیترسید  ودر جایی که پیروزی محال مینمود ایمانش را به نمایش خطر میگذاشت

        هیهات که صیاد دیگری را دنیا به چشمش ببیند هیهات

جمال صبرش دیدنی بود چه در صلح چه در جنگ

یا مجمل

 

شهید رامین عبقری

کات

$
0
0
ان المتقین فی مقام امین

پرهیزکاران و خود داران درمقام امن جای دارند

عراقی ها گشته بودند  پیدایش کرده بودند  آورده بودندجلوی دور بین برای مصاحبه قدوقواره اش صورت بدون مویش صدای بچه گانه اش همه چیز جور بود

پرسیدند کی تو رو به زور فرستاده جبهه

گفت نمی آوردنم به زور  اومدم با گریه و التماس

گفتند اگه صدام آزادت کنه چی کار میکنی؟

گفت ما رهبر داریم هر چی رهبرمون بگه

فقط همین دو تا سوال را پرسیده بودند که یک نفر گفت: کات.

 

راستی همین الان یه خبر به دستم رسید میگن جنگای داخلی نفس مسلمونا رو بریده  

این روزا یاد امام نمی افتین؟ ومردمایران؟

که از پیشواشون حرف شنوی داشتن

وبااعتماد متقابل

 به درگیریها کات دادن

یاد انقلاب خودمون بخیر

 

اول مظلوم عالم علی ع و روز قدس

$
0
0
دیده بگشا . . .
نگارش در تاريخ توسط حسن سهرابیhasan sohrabi


تا حالا مظلوم را اینطوری ترجمه ندیده بودم !!!لعنت خدا بر اسراییل کودک کش

دیده بگشا رنج انسان بین وسیل اشک وآه

کبر پستان بین وجام جهل وفرجام گناه

تیر وترکش،خون وآتش ،خشم سر کش،بیم چاه

دیده بگشا بر ستم در این فریبستان  علی ع

شمع شبهای دژم ماه غریبستان علی ع

دیده بگشا نقش انسان ماند یا جامی تهی

سوخت لاله،مرد لیلی،خشک شد سرو سهی

دیده بگشا ای صنم ای ساقی مستان علی ع

لیله القدر شاهدین

$
0
0

عجب شبی است بدری بغایت آمال العارفین

ولی المومنین

حبیب القلوب الصادقین

شهید نامی

 پدر

 وبزرگ شهیدان

علی بن ابیطالب شخصیت جاویدان جهانی

 ای جهان چه می شد اگرهرچه قدرت داشتی به کار میبردی ودر هر زمان علیی با آن قلبش با آن زبانش وبا آن ذوالفقارش به عالم می بخشیدی

روز شهادت فرا رسید

 خضر نبی بیامد و بگریست و بگفت

انا لله وانا الیه راجعون بیست ویک ماه رمضان است

 امروز خلافت نبوت انقطاع بیافت

امروز خورشید به ملاقات زمین نمی آید

همه جا تاریک وظلمانی

حتی یک ستاره هم در آسمان نمی آید

تنها بومی نالهء فراق سر می دهد

 چکاوک فرقان نمی آید

 ای فقرا مساکین چشم براه مدارید صاحب جود و احسان نمیآید

 بی پناهان بیوه زنان یتیمان

از تیغ خصم دون

فرق مبارک شد غرق خون یاورتان نمی آید

ایها الناس ایهالناس علی در محراب عشق به وصال لقاء یار شتافت دیگر به این جهان نمی آید

 ای امام زمان بر تو تسلیت باد که جد پدرت پسر عم رسول خدا سید اوصیا نمی آید


شهید محمد طه اعلمی

$
0
0

 ( ان سعیکم لشتی الاابتغاء وجه ربه الاعلی ولسوف یرضی( سوره لیلآیات4 20 21

قسم به این آیات الهی که سعی وکوشش شما بسیار مختلف است

او احسان نکرد جز در طلب رضای پروردگار خود که برترو بالا ترین است والبته به آن نعمتهای ابدی خشنود خواهد گردید

هیچوقت حسرت نداشتنشو نخوردی

دنیا رو می گم

با بهشت کوچیک و قشنگ خودت خوش بودی

دوستاتو می گم

خودتو آواره کردی

بی سرو سامون بی آشیون

این توبودی که برای عشقت سر به بیابون گذاشتی

به چشمات که نگاه می کنم

یاد مسیح می افتم

اسم پیامبرو داری محمد

خدا هم صدات کرد طه

وقتی صدام ایرانیها رو اخراج کرد از عراق با خونوادت اومدی به ایران

با مادرت یا بدون مادرت؟

ازمادرت از بچگیات چیزی بهم نگفتی

چطوری باهات حرف می زد

محمدطه پسرم دیگه بازی بسه بیاغذاتو بخور

مواظب باش زمین نخوری

طه بذارببینم تب داری بیا ببرمت دکتر

طه هوا سرده لباستو پوشیدی؟بیا بریم

چادرمو ول نکنی گم میشیا

طه

شماها که گم نشدین

پس چرا ما نمی بینیمتون؟

دیگه نشونی از شما بی نشونه ها باقی نمونده

بجز یه سنگ خالی با یه اسمو سالی یه بار اگه یه شاخه گلی بیاد روی مزارتون از طرف دوستی غریبه ای آشنایی

محمدطه کاش میتونستم هرروز بیام دیدنت

خدایا منو پیدا کن بگو این زائر شهدای ایرانه هرروز هرکجا

 

پیش خواهرت زندگی می کردی پشت مسجده یه محله توی شمرون

تویه خونه اجاره ای اما تو یه جای دیگه برای خودت خونه خریدی

کنار دوستات علی اکبر خانی و مرتضی غفاری

 اول علی شهید شد بعد مرتضی بعدشم تو در فاصلهء یک سال و نیم

شبا تو مسجد تنهایی نماز شب می خوندی زار میزدی گریه میکردی

حتما میخواستی به دوستات برسی

دوستات معروف بودن به نجابت وایمان

چه خوب اشخاصی رو انتخاب کردی برای دوستی

سال پنجاونه  تا اومدی شدی بچه محل

ازبس صمیمی و خوش اخلاق بودی

کم حرف و ملایم اهل بحث و جدل نبودی

تا اینکه رفتی برای ثبت نام که بری جبهه

سه بار تو جبهه مجروح شدی ولی دست بر نمی داشتی

عاشق امام وانقلاب فعال و خستگی ناپذیر جنگیدی جنگیدی با اون بدن نحیفت با عمل جراحی روی پات با عفونت دستت تنها و غریب بدون حمایت خانواده

محمدطه ماغریبه هارو دریاب

تو آشنا بودی ما غریبه ایم

تو دوست بودی ما بی تفاوتیم

تو جنگیدی ما نشستیم و نگاه میکنیم

تو پیش خدا حضور پیدا کردی ما تنهاییم

دوستت میگه طه قرآن زیاد می خوند تو کارای فرهنگی مسجد فعال بوداجتماعی اهل شوخی وخنده و باحیا بود

 هروقت میومد مرخصی بچه ها بهش میگفتن طه هنوز شهید نشدی میگفت بادمجون بم آفت نداره

سری آخر که اومده بودی به همه میگفتی با صراحت: این آخرین باریه که منو می بینید همه دیده بودن که حالتات عوض شده حالتی نورانی ومعنوی توی چهرت میدیدن رفتی جبههءغرب یه ترکش اومد پیدات کرد و بردت

بهت سلام می کنم طه

سلام به تو روزی که به دنیا اومدی

سلام به تو روزی که رفتی به جهاد

سلام به تو روزی که به جهان جاویدان پیوستی

وخدا رو دیدی 

مرا نه سرنه سامان آفریدند         پریشانم پریشان آفریدند

پریشان خاطران رفتنددرخاک        مرا از خاک ایشان آفریدند

فعلا آخرین شهید ما مهدی عزیزی است

$
0
0
دیروز 92/5/11خبر شهادت بسیجی دلاور مهدی عزیزیرا شنیدم ،

خیلی خوشحال شدم،

مهدی واقعا عزیز بود و به آرزوی دیرینه اش که آرزوی همه ماست رسید،

هرگز چهره شاد اورا به همراه همرزمانش که در نماز جمعه و در گلزار شهدا حضور می یافت

فراموش نمی کنم ،با لبخند های یک منتظر شهادت،

مهدی جان شاید زمان بین تو وشهدای دفاع مقدس حد اقل 20 سال فاصله انداخت

اما همه میدانیم که فاصله ما به کربلا حدود 14 قرن است که به قول شهید آوینی

تنها با شهادت می توان این فاصله ها را در نوردید وتو چه زیبا از مرز زمان عبور کردی

ودر  صف اصحاب آخر الزمانی امام عشق عج قرار گرفتی.

تو نیز ثابت کردی هنوز صدای هل من ناصر ینصرنی امام حسین به گوش میرسد

و شهادت بی وقفه صف مردان را از نا مردان جدا میسازد.

شهید مهدی عزیزی از نیروهای بسیج جهان اسلام روز گذشته در نبرد با سلفی های

خونخوار در سوریه به شهادت رسید تا به ما نشان دهد :

      در باغ شهادت باز ،باز است

واینکه حقیقت روزه و رمضان واحیا چیست.

به محض ورود پیکر این دلاور شهید جزئیات تشییع ومراسم وتصاویر مربوطه را خواهیم

آورد.

تصاویر تشییع پیکر مدافع حریم حضرت زینب ، شهید مهدی عزیزی

$
0
0
پیکر پاک شهید بسیجی مهدی عزیزی دیروز 92/5/13 بر روی دوش هزاران عاشق شهادت تشییع و

حضار خواهان اعزام شهادت طلبان به مناطق درگیری در سوریه وبحرین شدند.

مراسم بزرگداشت این شهید فردا سه شنبه 92/5/15 از ساعت 17 الی 19 در مسجد شهدای 

آهنگ(تقاطع خ محلاتی و17 شهریور) برگزار می گردد.

 

 

عید فطر مبارک

$
0
0
چه زیباست عیدی گرفتن زیار

عید فطر بهاریست در بهار

مژده ونویدبه یار و هم دلدار 

رنگین کمانی ست در عالم پندار

آبی سفره ایست به وسعت آسمان

نیلی جامیست به رنگ ماه تابان

زرد گویی طلائیست به رنگ خورشید درخشان

بنفش قدحی ست به رنگ زمین مهربان

نارنجی سبوییست به رنگ کویر وبیابان

سبز کاسه ای ست به رنگ کلستان و بوستان

قرمز قلبی سرخ فام به رنگ دل عاشقان 

چه زیباست عیدی گرفتن ز یار

عید فطر بهازیست در بهار

شهید مرتضی گرکانی

دیدار فرهیختگان باپدر شهید مهدی عزیزی

$
0
0

عصر روز دوشنبه50 تن ازفرهیختگان وفعالان فرهنگی تهران در قطعه 26 گلزار شهدای بهشت زهراس

وبر سر تربت پاک شهید مهدی عزیزی ضمن تجدید عهد با شهیدان و شهید مهدی عزیزی با پدر شهید

دیدار وبه استماع سخنان وی پرداختند ودر پایان عکس یادگاری با پدر شهید گرفتند . پدر شهید بر آمادگی

کامل فرزندش برای شهادت وبر حضور دائم او در در مسجد به عتوان یک سنگر ونیز انجام کامل 

تکالیف شرعی  و حضور در مجالس ابا عبالله  و روضه و هیئت ونماز جمعه واطاعت از رهبری توسط آن

شهیدتاکید کرد.

بسیجی شهید رامین عبقری

$
0
0
 هل جزاء الاحسان الا الاحسان متکئین علی رفرف خضر و عبقری حسان(الرحمن 60-76)

آیا پاداش نیکی جز نیکوئی واحسان است   این در حالی است که بهشتیان بر تختهایی سبز رنگ بسیار ممتاز و زیبا تکیه زده اند که با بهترین و زیبا ترین پارچه های سبز رنگ پوشانده شده است

        مادر   دیدی سالم برگشتم پیشت یادته بهت گفتم برای اینکه شهید بشم دعاکن  

 تا وقتی که دعام نکنی مرتب مجروح میشم اما شهید نمی شم شما دعام کردی منم شهید شدم

خواسته بودی بدنم سالم برگرده سالم بر گشتم 

  ولی منم ازت خواهشی کرده بودم

 اینکه برام گریه نکنی پس چرا گوش ندادی؟من همیشه کنارتم میدونم دلت برام تنگ شده

 دوس داری بغلم کنی نوازشم کنی اما نمیتونی ولی من هم بغلت میکنم هم نوازش

من تورو میبینم تو عطر منو حس میکنی

من پیغام تو رو به خدا می رسونم تو هم پیغام منو به زمینیا برسون بهشون بگو

 ماعروج کردیم 

بگو ما هم انتخاب کردیم هم انتخاب شدیم

بگو دنیا رو به خودمون حروم نکردیم اما

 روزه گرفتیم از خواهشهای نفسانی و در خدا فنا شدیم

مادربهشون بگو روح ما به روح پیامبر گره خورده

 بگو که انقلاب ما اول درونی بوده بعد بیرونی

 ما به عشق رسیدیم و پاداشمون شهادت بود مائیم که سر منشاء تغییرات در عالمیم

رامین جان وقتی با مادرت اینطور عاشقانه رفتار میکنی

 با معبودت چه رابطه ای داشتی؟

 تو شبای سرد دیماه نه تو خونهء گرم و نرم تو کوهستانهای جبههءغرب

پا میشدی برای نماز شب وضو با آب سرد میگرفتی 

منبع آب با چادرتون فاصلهءزیادی داشت

 توسرما میرفتی وضو میگرفتی

 نماز شب میخوندی

 باخدا چه ارتباطی داشتی که اینهمه برات مهم بود؟

رامین جان روزا هم که انقد مهربون و خوش اخلاق بودی که همه دوس داشتن با تو باشن

آخرین روز که میرفتی برای شهادت دوستات میگفتن مثل گل سرخ صورتت شکفته وسرخ شده بود

 مگه از یارای امام حسین بودی که شب عاشورا شاد بودن؟

حتما شده بودی

 چون برای خودت یه اسم انتخاب کردی علی اکبر

دوس داشتی به سبک او زندگی کنی یعنی عاشق حسین

حسین تو امام بود گوش به فرمانش بودی

سه سال تو جبهه تلاش کردی تاشهید شدی

میگفتی رضایت او برام مهم تر از همه چیزه چون امام خمینی نایب امام زمانه

 

اجازه میدی ازت تعریف کنم؟ ازت اجازه می گیرم

 چون هیچوقت دوست نداشتی کسی  به کارای خوبت پی ببره

تا اون جا که میتونستی از دیگران پنهان میکردی

 بذار تعریف کنم

دیگه الان وقتشه

پس بذار بگم یه روز یه نفرکه داشت غرق میشد و بقیه میترسیدن برای نجاتش برن تو با لباس پریدی تو آب

  اونم سد کرج که سردو عمیقه نجاتش دادی

 وقتی رفتی خونه ازت پرسیدن چرا همهء لباسات خیس شده؟

 گفتی بچه ها با شیلنگ آب خیسم کردن حتی به مادرت نگفتی چی کار کردی

وقتی پنج سالت بود کلاس اولو خوندی

 تا آخر تو یه مدرسهء آمریکایی تحصیل کردی اما با اینحال

از ده سالگی نماز خوندنت شروع شد 

اینا جالب نیست نباید اینارو بگم میگم

میگم با اینکه وضع مالیتون خیلی خوب بود

 حاضر نبودی لباسای گرون قیمت بپوشی نمیخواستی با دیگران فرق داشته باشی

  شمال شهر زندگی میکردین اماتو همیشه توی پایگاه بسیج بودی

 تو مسابقات مذهبی شرکت میکردی اول می شدی

باهوش فوق العاده منظم مودب مهربون فداکار

 پولاتو خرج فقرا می کردی

نماز شب میخوندی یه نوجوون نماز شب

اونوقت میگن نگید شهدای ما خاص بودن پس اینا چیه؟

 چطوری وصفت کنم از کدوم یک از خوبیات بگم 

 توی شونزده سالگی سال آخر دبیرستان بودی

و رفتی جبهه

  فوق العاده باهوش ماکت سه بعدی از منطقهء عملیات میساختی 

همه جور آموزشی رو دیدی

غواصی طراحی اطلاعات عملیات شناسایی تخریب

  هر کاری که تو جبهه به کار می اومد و یه مرد نترس لازم داشت تو حاضر بودی

اونجا که هیچکس امیدی به موفقیت نداشت

 تو امید داشتی بقیه رو راه مینداختی

کاش میتونستم صداقت و یکرنگیتو به تصویر بکشم کاش می دیدی بهترین دوستت مسعود چطور با اشتیاق و حرارت از روزایی که با تو بود تعریف میکنه انگار که هنوز رفتنتو باور نکرده

 مگه میشه باور کرد نداشتن شمارو مگه جای خالیتون پر میشه

 هرگز

 تو وصیتنامت گفتی ما ایرانیها همه اعضای یک خانواده هستیم.

خودتو فدای خانوادت کردی؟

ای کاش همهءما مسلمونا مثل تو فکر میکردیم و خودمونو اعضای یک خونواده میدونستیم اون وقت با هم نمی جنگیدیم واینطور دشمنای خارجی بهمون مسلط نمی شدن

 سوریه این وضعو نداشت عراق مصر بحرین وشیعیان عربستان که مظلوم ترین شیعیان دنیان

اما تو پیغامتو رسوندی هر کس تو رو ببینه  راه درستو پیدا میکنه

 رامین یعنی رام و مطیع امر پروردگار

رامین یعنی فرشتهءرحمت الهی

رامین یعنی پاک و مقدس

رامین یعنی آرامش بخش

رامین یعنی پر از محبت و عشق

رامین یعنی دارای صورت معصوم وزیبا

رامین یعنی تو یعنی شهید رامین عبقری

ای کاش پرنده ای بودم تابه افقهای نور پر می کشیدم

از قفس تن رها بودم و با بارقه های نور پر می کشیدم

هدهد سلیمانی بودم و از الست تا ابد پر می کشیدم

/ تربت پاک شهید : گلزارشهدای بهشت زهراس قطعه40 ردیف27 شماره 22 /

 


پروانه تبار

$
0
0
و یسبح الرعد بحمده والملائکه     به حمد و ستایش او مشغولند رعد و فرشتگان

لبخند یک مادر شهید

تپش قلب یک پروانه

صدای سکوت نفسهای یک زائر

تلألؤ شعاع آفتاب روی یک مزار

وبارش باران امید

اشکهایت را دیدم که میبارید در فراق دوست

اشکهای تو از سر افسردگی نبود

از غم بی کسی نبود

اشکهای تو لبخند خداست

اشکهای تو انقلاب درونی توست

برای اوج گرفتن

برای پرواز

 وغم تو

در فراق انسانیت است

که این روزها به راحتی سرش را می برند

وبر نیزه میگذارند ومیخندند

واگرهم خیلی منصف باشند فقط نگاه میکنند

لبخند یک مادر شهید

برایت زندگی دوباره است

وتولد یک پروانه

وتو چه میدانی که پروانه کیست وعشق چیست و انسانیت کجاست

به آن مزار نگاه کن

در آن

یک انسان میبینی

و این که بر سر این مزار نشسته

 مادر انسانیت است

و تو  میدانی که پروانه کیست؟ وعشق چیست؟ وانسانیت کجاست......؟

 

 

 

شریک دل

$
0
0

وإلهکم اله واحد و نحن له مسلمون

وخدای ما و شما یکی است و ما تسلیم امر اوییم

 با خودش فکر کرد آیا زنی به خوشبختی او وجود دارد؟

و مردی به بزرگی او؟

که بشود کنارش همه چیز را تحمل کرد ؟

دیشب وقتی می خواست سفره بیندازد حاجی از دستش گرفت،گفت «وقتی من میآیم تو باید بنشینی.من دوست دارم تو از دنیا هیچ سختی نکشی.خودش را گرفت،گفت «من بالاخره نفهمیدم چطور باشم؟آن اول گفتی میخواهی زنت چریک باشد واز اینکه من چریک هستم خوشحالی حالا میگویی از جایم تکان نخورم...»حاجی نشست                                                                       سرش را که به بهانة پهن کردن سفره زیر انداخته بود بیشتر خم کرد،با صدایی که به زحمت شنیده میشد گفت «تو بعد از من باید سختیهای زیادی بکشی،بگذار حالا این یکی دو روزی که هستم کمی به شما برسم.»   گردنش را راست گرفت و با غرور گفت« محال است تو شهید شوی!»و زیر چشمی نگاهش کرد؛حاجی کنار بخاری نشسته بود و آستینهایش را میکشیدپایین.                                                 دستة نازکی از موهایش که از آب وضو خیس شده بودچسبیده بودبه پیشانی اش،و به صورتش حالت بچه گانه ای میداد،پرسید«چرا؟»گفت«برای اینکه تو همه کس منی؛پدرم،مادرم،برادرم... خدا دلش نمی آید همه کس آدم را یکجا ازاوبگیرد.»                                                                                              قبل از عملیات خیبر آمد به من و بچه ها سر بزند.حاجی با آنکه بیست و هشت سال داشت همه فکر میکردند بیست و دو سه ساله است،حتی کمتر،اما آن شب من برای اولین بار دیدم گوشة چشم های قشنگش چروک افتاده،روی پیشانی اش هم.همانجا زدم زیر گریه،گفتم«چه به سرت آمده؟چرا این شکلی شده ای؟حاجی خندید گفت«فعلا این حرفها را بگذار کنار که من امشب یواشکی آمده ام به خانه اگر فلانی بفهمد،کله ام را میکند!»بعد دستش را مثل چاقو روی گردنش کشید.گفت« بیا بنشین این جا با تو حرف دارم.»نشستم.                                                            گفت«تو میدانی من الان چی دیدم؟»گفتم «نه»گفت«من جدایی مان را دیدم.»به شوخی گفتم «تو داری مثل بچه لوس ها حرف میزنی»گفت« نه، تاریخ را ببین.خدا هیچ وقت نخواسته عشاق ، آنهایی که به هم خیلی دل بسته اند، با هم بمانند.»من دل نمی دادم به حرفهای او،مسخره اش کردم، گفتم«حالا ما لیلی و مجنونیم؟»حاجی عصبانی شد،گفت«من هر وقت آمدم یک حرف جدی بزنم تو شوخی کن!من امشب میخواهم با تو حرف بزنم

در این مدت زندگی مشترکمان یا خانة مادرت بوده ای یا خانة پدری من،نمیخواهم بعد از من این طور سرگردانی بکشی.به برادرم میگویم خانة شهرضا را آماده کند،موکت کند که تو وبچه ها پا روی زمین یخ نگذارید،راحت باشید.»                                    بعد من ناراحت شدم،گفتم«تو به من گفتی با هم به لبنان میرویم...حالا»حاجی انگار تازه فهمید داردچقدر حرف رفتن میزند،گفت«نه،این طور ها هم که نیست،من دارم محکم کاری میکنم،همین.»                                                                           از پشت سر نگاهش کرد وقتی گردنش رااینطور راست میگرفت قدش بلند تر به نظر میرسید وچه سفت راه میرفت با آن پوتین های گشاد کهنه!همین حالا دلش تنگ شده بود.خواست برود دم ماشین اما حاجی سوار شد.از سوز هوا چادرش را تنگ تر به خودش پیچید و چشم هایش را که پر آب شده بود پاک کرد.ماشین حاجی دیگر به سختی دیده میشد خودش را دلداری داد بر میگردد مثل همیشه آن قدر نماز میخوانم و دعا میکنم تا برگردد آنقدر نماز میخوانم ودعا میکنم تا برگرددآنقدر نماز ودعا میخوانم تابرگرددتا.برگرددتا....                                                                                     هر چند که هجران ثمر وصل بر آرد      دهقان جهان کاش که این تخم نکشتی                                                      

نیمه پنهان ماه

تنهایی

بسیجی شهید مرتضی (اردوان} غفاری

$
0
0
17 سالش تمام نشده بود

بالای شهری بود(دوراهی قیطریه) واز یک زندگی مرفه چیزی کم نداشت

دانش آموز زرنگ رشته ریاضی هم بود

بسیار مؤدب و خوش اخلاق

وقتی برای ثبت نام به بسیج مسجد شهید شاه آبادی آمد،

من که فکر میکردم جای خدا نشستم دلم نیامد او را پذیرش کنم،

گفتم خیلی کوچک است ، نباید به جبهه برود.

امروز پنج شنبه 92/5/31 ساعت 10 صبح که سر مزارش در گلزار شهدای

امامزاده علی اکبر ع چیذر از سوی خودش برای خواندن زیارت عاشورا

دعوت شدم پس از زیارت منوجه شدم او که فکر میکردم بچه و کوچک است

32 سال از شهادتش گذشته 32 سال ...

ومن هنوز اندر خم یک کوچه ام

آنهم بعد از 51 سال

اما آنچه باعت شد که این مطلب را بنویسم قسمتی از وصیت او بود

که تکان دهنده است :

(...آرزو دارم هنگامی که خواستم از این دنیا بروم ترکشها بدنم را سوراخ سوراخ

کنند و بدنم تکه تکه شود تا تمام گناهانم بخشیده شود و پاک و منزه از این

دنیا بروم...)

آهی کشیدم وبا خود گفتم:

شهدا ماندند و گذشت زمان ما را با خود برد

ای شهید ای که بر کرانه ازلی و ابدی وجود ماوی گرفته ای ، دستی بر آور وما

خاک نشینان عادات سخیف را از این منجلاب بیرون کش .


از زمین تا آسمان

$
0
0

کل یوم عاشورا کل أرض کربلا

حسینسر سلسلۀ       شیدائیان عشقاست و شیدائی را      به هر کسی نمی بخشند شیدائی حق       پاداش از خود گذشتگی است اما       خودپرستان مفتون شیطانند  آن نیز        جنون استاما   

 از آن جنون             تا این شیدائی    فاصله         از زمین           تا آسمان است         شهداکلیدداران کعبۀ شیدائیهستند          و                کعبۀشیدائی کربلاست

شهیدآوینی

Viewing all 1417 articles
Browse latest View live