امین خاندان نبی اکرم و فرزند زهرایی
امین جان شهادتت مبارک
دیدم که پیکرت به تربت پاک امامزاده سپرده شد
شنیدم که از پهلو مجروح و شهید شدی
کجایی؟ در جنة المأوایی؟ در جوار مادرم زهرایی؟
امین جان درختهای زیتون خاطره ی تو را در یادشان خواهند سپرد
وقتی که نسیم روحنواز مدیترانه مرثیه ی جدایی از تو را میسرود
بیت المقدس چشم براه توست آنگاه که ندای هل من ناصر مهدی بیاید.
بالهای فرشته ها بود که فرش قدمهایت شد
این را از رنگ گلهایی که بر پیکرت میریختند دیدم
عطر نفسهایت فضای امامزاده را پر کرده بود
این را از عطر دلپذیر شهادت که پیچیده بود فهمیدم
با من وداع کردی با تو وداع کردم
این را از نوحه ای که خوانده میشد برای حسین فاطمه فهمیدم
من تورا دیدم
تو را دیدم