بعدازظهر محمد منو دید گفت چیکار کردی؟ گفتم نمیدونم یک چیزی به من دادی با من یک کارهایی کرده یک جوری شدم دیگه دستم به دبه نمیره دمبک بزنم دوست دارم همش اینو گوش بدم. گفت حالا فردا کمکت می کنیم که با هم زیارت عاشورا بخونیم زود نماز را خوندیم و این کارمحمد باعث شد که نمازصبحم همیشه سر وقت باشه.
اولین زیارت عاشورا، درهمین اتاق بغلی خوندم غلط و غلوط هم خوندم ولی خوب خوندم یواش یواش کاری کرد که من هر روز می خواندم
اولین زیارت عاشورا، درهمین اتاق بغلی خوندم غلط و غلوط هم خوندم ولی خوب خوندم یواش یواش کاری کرد که من هر روز می خواندم
