یا شهید
سیر نمی شوم زتو ، ای مه جان فزایمن
جور مکن جفا مکن ،
نیست جفا سزای من
چونکه تو سایه افکنی بر سرم ای همای من
با ستم و جفا خوشم ،
گرچه درون آتشم
جانب بحر می روم ، پاک کنید راه من
در شکنید کوزه را ، پاره کنید مشک را
یوسف من فتاد دی همچو قمر به چاه من
آب حیات موج زد
دوش ز صحن خانه ام
چند بنالد این لبم پیش خیال شاه من
آن نفس این زمین بود ، چرخ زنان چو آسمان
صد چو مرا بس است و بس
خرمن نور ماه من
خرمن من اگر بشد ، غم نخورم چه غم خورم
سیر مشو ز رحمتم ای دو جهان پناه من
سیر نمی شوم زتو نیست جز این گناه من
مولانا