Quantcast
Viewing all articles
Browse latest Browse all 1417

نرگس صابر تنها فرزند جانباز شهید فرهاد صابر

یاودود



گفتم: چرا بدنیا آمد؟ گفت هدیه ی خدا بود.

گفتم: چه سودی داشت؟ گفت نور چشم پدر بود.

گفتم: چه خواهد کرد؟ گفت ادامه دهنده راه شهدا خواهد بود.

گفتم: با خودش چه میگوید؟ گفت هر چه که شد خواست خدا بود. 

یکی بود و یکی نبود. مرد تنهایی بود که از دوستان آسمانیش جا مانده بود.  روزها غصه میخورد و شبها گریه میکرد. تا اینکه خدااز آسمان فرشته ی مهربانی رابرایش فرستاد،                  زیبا و خوشبو همچون گلنرگس.تا دخترش باشد

پاره ی تنش باشد. مدتی گذشت. دختر فرشته ای زمینی شد و پدر مردی آسمانی. پدر گفت: دخترم من به آسمان میروم آیا تو روزها غصه میخوری و شبها گریه میکنی؟ دختر گفت: نه! من فرشته ام. فرشته ها گریه نمیکنند، تو برو. من نقشه ی آسمان رابه زمینیها خواهم داد و تا پایان راه با شما خواهم بود.تو برو من تنها نیستم، زمین پر از فرشته است.

  


Viewing all articles
Browse latest Browse all 1417

Trending Articles