لَهُمْ فيها ما يَشاؤُنَ خالِدينَ کانَ عَلي رَبِّکَ وَعْداً مَسْؤُلاً
سوره مبارکه فرقان آیه 16
میگن خمپاره ی 60 صدا نداره و تو بی سروصدا شهید شدی
همونطور که توی زندگیت آروم و بی هیاهو و نمایش بودی
میگن از تحولات درونیت بنویسم و بگم که متحول شدی اما نه !
تو همیشه یه مرد واقعی بودی تو به مقصدت رسیدی
همون مقصدی که از اول زندگیت در پیش گرفته بودی یعنی آزادگی و مردانگی
آفرین به شجاعتت
آفرین به اون حس خالص انسانی ات و عاطفه ای که به خرج دادی برای همرزمانت ، میهنت ، و اون وجدان انسانی عالی ات
گفتم خمپاره شصت شهیدت کرد بی صدا ، همرزمت و دوست صمیمی ات شهید صالح آبادی به شهادت رسید خبر شهادتشو که آوردن ، مرخصی ات را رها کردی و به سرعت راهی جبهه شدی ، گفتی باید یکی جاشو پر کنه گفتی اونجا به وجود من نیاز دارن و سریع سنگرشو پر کردی اما خودت هم درهمون اعزامت پرکشیدی و آسمونی شدی و زندگی زمینی ات به بهجتی آسمانی وصل شد.
یواشکی نگات می کردم
به چشمای قشنگ و روشن و مهربونت.... از دیدنت سیر نمیشم....
بچه هاتو بوسه بارون کردی سه تا بچه ی ناز و خوشگل
رفتی خونه ی مادر
داشتی سفارشش می کردی که مراقب بچه هات باشه
ولی اون موقع خبر نداشتی که قراره آسمونی بشی و خودت مراقب همه ی ما باشی و پشتیبان ما
داداشی 33 ساله ی من ، میدونم حامی منی همه جوره ، خیلی مخلصیم مرد بامرام .
شوخ و خوش خنده بود همیشه هم خودش می خندید و هم مارو میخندوند
قبل از تصمیمش برای رفتن به جبهه یه روز دیدم عکس شهید همت رو که همیشه توی کیفش بود، درآورد، بازش کرد و گرفتش رو به سمت ما و میزد روی عکس و می گفت: یه مرد شهید شده و روی کلمه ی مرد تاکید می کرد و این نشون میداد که چقدر به شهید همت ارادت داشت.
همتی که توی کارم برای خدمت دارم از تو گرفتم برادر
باز هم حامی من باش و منو در راه خدمت به شهدا حمایت کن
روزی که دفنش کردیم و به خاک سپردیمش ناگهان بارونی لطیف باریدن گرفت میگن وقتی بارون میباره دعا مستجابه اما تو خودت دعای مستجابی
بهروزیعنی کسی که روز و روزگار خوب و نیکویی داره
و سلام علیه یوم ولد و یوم یموت و یوم یبعث حیا
شهید سید بهروز جوزی
نام پدر: سید ابوالقاسم
ولادت: 1330/12/8
شهادت: 1364/3/23
دارای همسر و سه فرزند: دو پسر و یک دختر
شغل: آزاد
محل شهادت : منطقه موسیان- زبیدات
بر اثر اصابت ترکش خمپاره 60 به صورت و سینه
مزار: گلزار شهدای امامزاده علی اکبر (ع) واقع در چیذر