فهو فی عیشه راضیه
پس او در یک زندگی خوش و رضایت بخش خواهد بود قارعه7
مجیدپاس بده...علی مواظب باش... بدو حامد...دروازه.... بگیرش مهدی.... شوت کن.... گل گل گل... ای وللا... هورا
_مهدیتوپو بنداز
نه! صبر کنیدبچه ها! آقا پسر! چرا اونجا وایسادی؟ خونتون کجاس؟
_اون روبرو
_اسمت چیه؟
_ساموئیل
_میای بازی؟
_اوهوم میام
نه! مهدی بیا! یه چیزی بهت بگم: این پسره یهودیه راش نده
_ اونم مثل ما آدمه دلش میسوزه بذارید بیاد. بچه ها ساموئیل بازیه، شروع میکنیم! ساموئیل بیا
.........................................................................................................................................
_آقا این پولی که میخوای بگیری زیاده آخه مگه پشت بوم خونۀ من چقد کار داره چقد وقت میبره تا پارو بشه؟
_نرخش همینه
_شما تخفیف بده
_نه حاج خانوم نمیشه
سلام حاج خانوم صبر کنید
_آقا مهدیشمایی پسرم علیک سلام
_من صحبت میکنم ( آقا شما اصلا نمیخواد کاری کنید تشریف ببرید)
حاج خانوم من الان میرم دوستامو میارم برفارو پارو میکنیم شما اصلا ناراحت نباش
...............................................................................................................
Image may be NSFW.
Clik here to view.
آقا مهدی انگار همین دیروز بود چقدر خاطراتت زنده و با طراوته!
شماها هیچوقت از یادم محو نمیشین. عطر تون تمام وجودمو پر کرده وحضورتون زمین خشک قلبمو سبز میکنه مگه بهار فراموش شدنیه؟
انگار دارم میبینمت که نمازاتو سر وقت بجا میاری
قرآنو با صوت میخونی یه مداح ویک قاری تمام عیار شدی
قبل از سن تکلیف روزه میگیری تو گرمای طاقت فرسای تابستون تازه با پدرت میری بازار
وضع مالیتون خیلی خوبه اما تو دنبال خوشگذرونی نیستی همش به فکر کمک به دیگرانی
حتی به فکر آخرت آدما هستی،باهاشون دوست میشی تا نماز خون بشن و موفق میشی
یه خداپرست واقعی، یه انسان، یه عاشق، طوری قرآن میخوندی که انگار میخواستی پرواز کنی
مادرت میگه مهدی همیشه می اومد گوشۀ آشپز خونه مینشست با من حرف میزد خیلی خوش اخلاق و مهربون بود
هیچ چیزی رو به زور نمیخواست
باهمه با زبون نرم صحبت میکرد راضیشون میکرد.
تازه وارد دبیرستان شد که رفت جبهه میگفت دستور امامه
عاشق امام و انقلاب و شهدا بود
یه روز بهم گفت مادر من شهید میشم
باورم نشد
مثل همیشه کنج آشپز خونه نشسته بود با اون قد و قوارۀکوچیک و صورت خوشگلش
با بقیه فرق داشت
حرفش حرف بود
ولی من
باورم نشد
اگرچه اوعین یقین و باور مسلمانی من بود
شمع و گل و پروانه
مهدی اومد به خانه
فرش زمین جاش نبود
جبهه براش مأوا بود
نمیتونست بمونه
جبهه براش شد خونه
آهای دل بی خونه
دنیا برات زندونه؟
شمعی شدی برای
هر عاشق دیوونه
گل مادر تو رفتی
پیش اون که مهربونه
پروانه ها جمع بشید
مهدی میخواد بخونه
با وجود شهیدا
عالم یک گلستونه
شهید مهدی میر فرشی
فرزند:حاج یوسف
ولادت:۱۳۴۷
شهادت :۱۳۶۵
محل شهادت : مهران
مزار : گلزار شهدای امامزاده علی اکبر (ع)چیذر