Quantcast
Channel: شهید قلب تاریخ است
Viewing all articles
Browse latest Browse all 1417

شهید سید علیرضا جوزی

$
0
0

یکی از  بچه ها سرش را داخل چادر کرد  و خبر داد  فردا قرار  است عملیات  بشود. « سید علیرضا جوزی»  که از صبح گوشه چادر کز کرده  بود یکهو  انگار بال  در آورد و از جا پرید  و دوید بیرون  که ناغافل پایش گیر کرد  و به الوار  جلوی چادر و با سر خورد به  زمین و پیشانی اش زخمی شد. سید علیرضا 14 سال بیشتر نداشت.خیلی دوستش داشتم .توی گروه سرود مسجدمان با او آشنا شدم. با وجود سن کمش صفای عجیبی  داشت . چندساعت  بعد اتوبوسها آمدند به اردوگاه  و بچه ها را بردند به شهر دزفول ، در شهر  یک خربزه درشت خریدیم  و دور هم  نشستیم و خوردیم. خیلی حال کردیم. بعد از یک روز  غصه خوردن  و عذاب  روحی خبر  عملیات  فردا انگار روحی تازه  به بدن  بچه ها بود. سید علیرضا هم یک صابون  خرید. بهش گفتم : مگه کلاغی که می خواهی  صابون بخوری؟ با همان خنده مظلومانه اش گفت: « نه بابا،  می خواهم غسل  شهادت کنم»  سید علیرضا بچه سال بود اما اخلاق خیلی مردانه ای داشت . خیلی آقا بود .


Viewing all articles
Browse latest Browse all 1417

Trending Articles