Quantcast
Channel: شهید قلب تاریخ است
Viewing all articles
Browse latest Browse all 1417

شهید مهدی میرفرشی

$
0
0

 

فهو فی عیشه راضیه

 پس او در یک زندگی خوش و رضایت بخش خواهد بودقارعه7

 

مجیدپاس بده علی مواظب باش بدو حامد دروازه   بگیرش مهدی شوت کن گل گل گل ای ول بچه شمرون هورا

_مهدی توپو بنداز

نه! صبر کنیدبچه ها! آقا پسر! چرا اونجا وایسادی؟ خونتون کجاس؟

_اون روبرو

_اسمت چیه؟

_ساموئیل

_میای بازی؟

_اوهوم میام

نه! مهدی بیا! یه چیزی بهت بگم: این پسره یهودیه راش نده

_ اونم مثله ما آدمه دلش میسوزه بذارید بیاد. بچه ها ساموئیل بازیه، شروع میکنیم! ساموئیل بیا!

..........................................................................................................................................

_آقا این پولی که میخوای بگیری زیاده آخه مگه پشت بوم خونۀ من چقد کار داره چقد وقت میبره تا پارو بشه؟

_نرخش همینه

_شما تخفیف بده

_نه حاج خانوم نمیشه

سلام حاج خانوم صبر کنید

 _آقا مهدی شمایی پسرم علیک سلام

_من صحبت میکنم ( آقا شما اصلا نمیخواد کاری کنید تشریف ببرید)

حاج خانوم من الان میرم دوستامو میارم برفارو پارو میکنیم شما اصلا ناراحت نباش

...............................................................................................................

آقا مهدی انگار همین دیروز بود چقدر خاطراتت زنده و با طراوته!

شماها هیچوقت از یادم محو نمیشین. عطر تون تمام وجودمو پر کرده وحضورتون زمین خشک قلبموسبزمیکنه مگه بهار فراموش شدنیه؟

انگار دارم میبینمت که نمازاتو سر وقت بجا میاری

قرآنو با صوت میخونی یه مداح ویک قاری تمام عیار شدی

قبل از سن تکلیف روزه میگیری تو گرمای طاقت فرسای تابستون تازه با پدرت میری بازار

 وضع مالیتون خیلی خوبه اما تو دنبال خوشگذرونی نیستی همش به فکر کمک به دیگرانی

 حتی به فکر آخرت آدما هستی،باهاشون دوست میشی تا نماز خون بشن و موفق میشی

یه خداپرست واقعی، یه انسان، یه عاشق، طوری قرآن میخوندی که انگار میخواستی پرواز کنی

مادرت میگه مهدی همیشه می اومد گوشۀ آشپز خونه مینشست با من حرف میزد خیلی خوش اخلاق و مهربون بود

 هیچ چیزی رو به زور نمیخواست

 باهمه با زبون نرم صحبت میکرد راضیشون میکرد.

تازه وارد دبیرستان شد که رفت جبهه میگفت دستور امامه

عاشق امام و انقلاب و شهدا بود

یه روز بهم گفت مادر من شهید میشم

باورم نشد

مثل همیشه کنج آشپز خونه نشسته بود با اون قد و قوارۀکوچیک و صورت خوشگلش

 با بقیه فرق داشت حرفش حرف بود

 ولی من

باورم نشد

 اگرچه اوعین یقین و باور مسلمانی من بود

 

شمع و گل و پروانه          مهدی اومد به خانه

فرش زمین جاش نبود        جبهه براش مأوا بود

نمیتونست بمونه            جبهه براش شد خونه

آهای دل بی خونه          دنیا برات زندونه؟

شمعی شدی برای           هر عاشق دیوونه

گل مادر تو رفتی              پیش اون که مهربونه

پروانهها جمع بشید           مهدی میخواد بخونه

با وجود شهیدا                    عالم یک گلستونه


Viewing all articles
Browse latest Browse all 1417

Trending Articles