همراه رفیقانی و من تاب ندارم
بیتابم و از غصهٔ این خواب ندارم
زین در نتوان رفت و در آن کو نتوان بود درماندهام و چارهٔ این باب ندارم
آزرده ز بخت بد خویشم نه ز احباب دارم گله ازخویش و ز احباب ندارم
همراه رفیقانی و من تاب ندارم
بیتابم و از غصهٔ این خواب ندارم
زین در نتوان رفت و در آن کو نتوان بود درماندهام و چارهٔ این باب ندارم
آزرده ز بخت بد خویشم نه ز احباب دارم گله ازخویش و ز احباب ندارم