از اوج آسمان ها ، یک شب مرا صدا کن
یا یک نفس دلم را ، از این قفس رها کن
تا سر بسایم بر آسمان ها ، تا پر گشایم در بی کران ها
از اوج آسمان ها ، یک شب مرا صدا کن
رفته قافله ها ،
یا یک نفس دلم را ، از این قفس رها کن
تا سر بسایم بر آسمان ها ، تا پر گشایم در بی کران ها
از اوج آسمان ها ، یک شب مرا صدا کن
رفته قافله ها ،
وامانده دل ما ،
غافل از همسفران
دل دارد گله ها ،
از این فاصله ها ،
بر دوشم بار گران
در این بیابان ، نه آشنایی ، نه جای پایی
از اوج آسمان ها
خدایا ، یارا ،
دل شیدا را
ز سوز آهی برافروز ،
چراغ راهی برافروز
دمی پرده از رخ برافکن ،
شبم را ماهی برافروز
بگو که دلم ، شکسته چرا
به ساحل غم ، نشسته چرا
از اوج آسمان ها ، یک شب مرا صدا کن
یا یک نفس دلم را ، از این قفس رها کن
قیصر امین پور