Quantcast
Channel: شهید قلب تاریخ است
Viewing all articles
Browse latest Browse all 1417

آوینی بود که می نشست و می نوشت....

$
0
0
موتوا قبل ان تموتوا 

یه خونه ی دو طبقه بود، خیابون دولت 

 طبقه ی دومش، آوینی مینشست و مینوشت

طبقه ی پایین، پدر و مادرش زندگی میکردن، طبقه ی بالا خودش و خانوادش، خانمش، بچه هاش

خونه زیاد بزرگ نبود، یعنی اصلا بزرگ نبود

یه میز ناهارخوری خیلی ساده داشت ، که گذاشته بودنش وسط هال 

آوینی اونجا مینشت و می نوشت

یه روز دیدمش، تو صف فروشگاه تعاونی ایستاده ، اومده بود جنس کوپنی بخره، زیاد میدیدمش که

می ایسته توی صف و آروم و بیصدا فکر میکنه. وقتی میرفت تو فکر چشماش برق میزد

آخه میدونی! آوینی توی ذهنش فکر میکرد و مینوشت

تا حالا به برکت فکر کردی؟

اون موقعها پوسترها و عکسهای آوینی با اون ژستهای خوشگل و کادرها و پس زمینه های فانتزی و قشنگ نبود 

آوینی بود و کار سخت، آوینی بود و زندگی سخت و تلاش سخت و.....

آوینی بود که مینشست و مینوشت

پشت همون میز ناهارخوری وسط هال با سروصدای بچه ها و کمک زیاد به اهل هر دو خونه

تا حالا به برکت فکر کردی؟؟

وقتی هم که میرفت جبهه برای ضبط فیلماش خودش بود و چندتا از رفقای وفادارو بامحبتش

 نه تجهیزات خاصی نه بریز و بپاشی نه امکاناتی

اما....

آوینی برکت دلها شد 

دلهایی که با یاد شهدا زندگی میکنند

وبا هوای شهدا نفس میکشند

آوینی چراغ راه اهل دل شد

دلهایی که واله و شیدای حسین و یارانش هستند

دنیا بدون آوینی چه فقیر و بی چیز بود

دستهای دنیا بدون آوینی چه خالی بود

 

نون والقلم و ما یسطرون

 آوینی برکت بود 

آوینی بود که در جلسه ای که رهبر در آن حضور داشت لب نگشود و خود را معرفی

نکرد 

که خود را وامدار کسی نساخت آوینی که در محله ای ثروتمند زندگی میکرد هرگز

به اغنیا توجهی نداشت و آنان را منشأ اثر نمیدانست

آوینی بود که مینشست و مینوشت و مینوشت و مینوشت....

 

آوینی!

ای برکت لحظه های من

ثانیه ها با تو چه طولانی میشود و بادوام

آوینی!

ای برکت بغضهای شبانه ام

آوینی!

ای برکت روزهای تاریک و گریه های بی بهانه ام

تو به اشکهایم برکت بده...

 

یا قتیل العبرات یا حسین

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


Viewing all articles
Browse latest Browse all 1417

Trending Articles