از مردمکهایی که دقیق می بینند، تیز، بی پرده و بینهایت مهربان
پنجره از آنِ اتاقی است درهم و برهم
انباشته از کتاب
از ورقهای تر شده با اشکهایی زلال
که میبارد از چشمهای مردی بیتاب از حقیقت
اتاق از آنِ مردی است با لبهایی فروبسته از بغضی تاریخی
از قضاوتهای ناعادلانه و بیرحمانه
مردی متواری شده از گرگها از آنهایی که آهنگ دریدنش را دارند
میخواهند خفه اش کنند...( اگر خفهام کنند سازش نخواهم کرد وحقیقت را قربانی مصلحت خویش نمیکنم)
تا او را بسوزانند در آتش کینه و انتقام...
وقتی که دلها از خفقان می مردند او گفته بود : شهید قلب تاریخ است .
وقتی که دنیای مدرن و ماشینی میرفت تا از خدا فاصله بگیرد نیایش را به قلم کشیده بود و روشنفکر غربزده را به تفکر واداشته و از تقلیدکورکورانه نهی کرد
حسین را وارث آدم نامید تا آدمیت را به اثبات برساند و قابیلها را به چالش فلسفۀ نجات انسان از اسارت بردگی مدرن بکشاند
ثارالله ..تشیع سرخ... فاطمه(س) فاطمه است! را نگاشت
اینها کافی بود برای خفه شدن!!! و عاقبت گرگها....
اما او...
او نمرد
قلب او از تپش نیفتاد
او....
پشت پنجرۀ شجاعت ایستاده
رو به حیاط حیات بشریت
با همان نگاه تیزبین که حقایق را بی پرده به قلم میکشید با همان افکار آسمانی با همان قلب لطیف و بامحبت.....
آن پنجره هنوز باز است
او در کلماتش زنده است و زنده کننده
معلم شریف ما
دکتر علی شریعتی.....
هیچ گاه تنهایی و کتاب و قلم ، این سه روح سه زندگی و سه دنیای مرا کسی از من نخواهد گرفت … دیگر چه می خواهم ؟ آزادی چهارمین بود که به آن نرسیدم و آن را از من گرفتند.
دكتر علي شريعتي