این را تصور نکنند که ما شعار می دهیم وقتی مقایسه می کنیم موقعی که در صدر اسلام پیغمبر اکرم به امپراطور روم که به آن عظمت بود فرمان میدهد که اسلام بیاورید وگرنه سرکوبتان میکنیم یک چیز خنده داری بود در آن شرایط ، الان شاید همان شرایط برای ما باشد که موقعی که امام می فرماید: امریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند و یا اینکه می فرمایند صدام رفتنی است این یک چیزی نیست که شعار باشد این به پشتیبانی خداوند تحقق پیدا می کند انشاالله هم دیر نخواهد شد.
فرماندهشهیدعلیرضا موحد دانش
همیشه جایی می رفت که عملیاتی در پیش باشد.
او در شناسایی منطقه استاد بود. قبل از هر عملیاتی حکم کیمیا را داشت.تیپ محمد رسول الله (ص) در انرژی اتمی مستقر بود. آن قدر نیرو آمده بود و چادر به پا شده بود که اگر هواپیماهای دشمن فقط سنگ از بالا می انداختند به شکل وسیعی شهید می دادیم.علی، فرماندهی گردان حبیب بن مظاهر از این تیپ را به عهده داشت. سرش خیلی شلوغ بود. بعد از ارتباط با قرارگاه های موردنظرش، بچه ها را کنار جاده بیرون از محل انرژی اتمی جمع کرد تا برایشان از وضعیت عملیات صحبت کند. اواسط صحبتش، دو خمپاره همزمان به فاصله صد متر از او، به زمین خورد. علی در همان حالتی که ایستاده بود، خود را سریع به زمین انداخت و بعد از چند لحظه با همان حالت ایستاد. غیر از او، همه ی بچه ها بدون استثنا زمین گیر شدند. علی گفت: شهامت شما اینه؟! این طوری می خواهید برید دفاع کنید؟
حدود ساعت دوازده شب بود که بچه ها را برای گشت تقسیم بندی کرد و به قسمت های مختلف فرستاد. هنوز ساعتی از رفتن آن ها نگذشته بود که برای سرکشی و کنترل بچه ها به خط رفت. وقتی برگشت نزدیک صبح شده بود. باید بعد از نماز، نیروها را برای آموزش می برد. علی به آمادگی دفاعی بچه ها اهمیت فوق العاده ای می داد و از هر فرصت برای آموزش آنها استفاده می کرد. آن قدر برنامه ی کاری اش فشرده بود که نگران سلامتی اش شدم. پرسیدم:علی تو این مدت شده که یادت باشه یه وقتی هم بخوابی خندید و گفت: وقت برای خوابیدن زیاده!