آیا پاداش نیکی جز نیکوئی واحسان است این در حالی است که بهشتیان بر تختهایی سبز رنگ بسیار ممتاز و زیبا تکیه زده اند که با بهترین و زیبا ترین پارچه های سبز رنگ پوشانده شده است
مادر دیدی سالم برگشتم پیشت یادته بهت گفتم برای اینکه شهید بشم دعاکن
تا وقتی که دعام نکنی مرتب مجروح میشم اما شهید نمی شم شما دعام کردی منم شهید شدم
خواسته بودی بدنم سالم برگرده سالم بر گشتم
ولی منم ازت خواهشی کرده بودم
اینکه برام گریه نکنی پس چرا گوش ندادی؟من همیشه کنارتم میدونم دلت برام تنگ شده
دوس داری بغلم کنی نوازشم کنی اما نمیتونی ولی من هم بغلت میکنم هم نوازش
من تورو میبینم تو عطر منو حس میکنی
من پیغام تو رو به خدا می رسونم تو هم پیغام منو به زمینیا برسون بهشون بگو
ماعروج کردیم
بگو ما هم انتخاب کردیم هم انتخاب شدیم
بگو دنیا رو به خودمون حروم نکردیم اما
روزه گرفتیم از خواهشهای نفسانی و در خدا فنا شدیم
مادربهشون بگو روح ما به روح پیامبر گره خورده
بگو که انقلاب ما اول درونی بوده بعد بیرونی
ما به عشق رسیدیم و پاداشمون شهادت بود مائیم که سر منشاء تغییرات در عالمیم
رامین جان وقتی با مادرت اینطور عاشقانه رفتار میکنی
با معبودت چه رابطه ای داشتی؟
تو شبای سرد دیماه نه تو خونهء گرم و نرم تو کوهستانهای جبههءغرب
پا میشدی برای نماز شب وضو با آب سرد میگرفتی
منبع آب با چادرتون فاصلهءزیادی داشت
توسرما میرفتی وضو میگرفتی
نماز شب میخوندی
باخدا چه ارتباطی داشتی که اینهمه برات مهم بود؟
رامین جان روزا هم که انقد مهربون و خوش اخلاق بودی که همه دوس داشتن با تو باشن
آخرین روز که میرفتی برای شهادت دوستات میگفتن مثل گل سرخ صورتت شکفته وسرخ شده بود
مگه از یارای امام حسین بودی که شب عاشورا شاد بودن؟
حتما شده بودی
چون برای خودت یه اسم انتخاب کردی علی اکبر
دوس داشتی به سبک او زندگی کنی یعنی عاشق حسین
حسین تو امام بود گوش به فرمانش بودی
سه سال تو جبهه تلاش کردی تاشهید شدی
میگفتی رضایت او برام مهم تر از همه چیزه چون امام خمینی نایب امام زمانه
اجازه میدی ازت تعریف کنم؟ ازت اجازه می گیرم
چون هیچوقت دوست نداشتی کسی به کارای خوبت پی ببره
تا اون جا که میتونستی از دیگران پنهان میکردی
بذار تعریف کنم
دیگه الان وقتشه
پس بذار بگم یه روز یه نفرکه داشت غرق میشد و بقیه میترسیدن برای نجاتش برن تو با لباس پریدی تو آب
اونم سد کرج که سردو عمیقه نجاتش دادی
وقتی رفتی خونه ازت پرسیدن چرا همهء لباسات خیس شده؟
گفتی بچه ها با شیلنگ آب خیسم کردن حتی به مادرت نگفتی چی کار کردی
وقتی پنج سالت بود کلاس اولو خوندی
تا آخر تو یه مدرسهء آمریکایی تحصیل کردی اما با اینحال
از ده سالگی نماز خوندنت شروع شد
اینا جالب نیست نباید اینارو بگم میگم
میگم با اینکه وضع مالیتون خیلی خوب بود
حاضر نبودی لباسای گرون قیمت بپوشی نمیخواستی با دیگران فرق داشته باشی
شمال شهر زندگی میکردین اماتو همیشه توی پایگاه بسیج بودی
تو مسابقات مذهبی شرکت میکردی اول می شدی
باهوش فوق العاده منظم مودب مهربون فداکار
پولاتو خرج فقرا می کردی
نماز شب میخوندی یه نوجوون نماز شب
اونوقت میگن نگید شهدای ما خاص بودن پس اینا چیه؟
چطوری وصفت کنم از کدوم یک از خوبیات بگم
توی شونزده سالگی سال آخر دبیرستان بودی
و رفتی جبهه
فوق العاده باهوش ماکت سه بعدی از منطقهء عملیات میساختی
همه جور آموزشی رو دیدی
غواصی طراحی اطلاعات عملیات شناسایی تخریب
هر کاری که تو جبهه به کار می اومد و یه مرد نترس لازم داشت تو حاضر بودی
اونجا که هیچکس امیدی به موفقیت نداشت
تو امید داشتی بقیه رو راه مینداختی
کاش میتونستم صداقت و یکرنگیتو به تصویر بکشم کاش می دیدی بهترین دوستت مسعود چطور با اشتیاق و حرارت از روزایی که با تو بود تعریف میکنه انگار که هنوز رفتنتو باور نکرده
مگه میشه باور کرد نداشتن شمارو مگه جای خالیتون پر میشه
هرگز
تو وصیتنامت گفتی ما ایرانیها همه اعضای یک خانواده هستیم.
خودتو فدای خانوادت کردی؟
ای کاش همهءما مسلمونا مثل تو فکر میکردیم و خودمونو اعضای یک خونواده میدونستیم اون وقت با هم نمی جنگیدیم واینطور دشمنای خارجی بهمون مسلط نمی شدن
سوریه این وضعو نداشت عراق مصر بحرین وشیعیان عربستان که مظلوم ترین شیعیان دنیان
اما تو پیغامتو رسوندی هر کس تو رو ببینه راه درستو پیدا میکنه
رامین یعنی رام و مطیع امر پروردگار
رامین یعنی فرشتهءرحمت الهی
رامین یعنی پاک و مقدس
رامین یعنی آرامش بخش
رامین یعنی پر از محبت و عشق
رامین یعنی دارای صورت معصوم وزیبا
رامین یعنی تو یعنی شهید رامین عبقری
ای کاش پرنده ای بودم تابه افقهای نور پر می کشیدم
از قفس تن رها بودم و با بارقه های نور پر می کشیدم
هدهد سلیمانی بودم و از الست تا ابد پر می کشیدم
/ تربت پاک شهید : گلزارشهدای بهشت زهراس قطعه40 ردیف27 شماره 22 /