قربون اون پیشانی بلندت
قربون اون محاسن مشکی وحزب اللهیت
قربون اون نگاه نجیبت
هر روز عکستو نگاه میکنم و باهات حرف میزنم
باهات درد و دل میکنم
گاهی شاید در روز چندین بار نگاهت میکنم و از تو نیرو می گیرم
راستی که شهدا زنده اند و الله اکبر
داداشی این روزا همه رو فراموشی گرفته
آنقدر که من باید به جای فرزندت مطلب بنویسم خیلی تلخه ...
اما غصه نخور خدا بزرگه و شماها البته هنوز و تا آخر مظلوم
داداشی وقتی میبینم بچه های شهدا گاهی از باباها شونم مسن تر شدن اما
هنوز خودشون رو بچه شهید معرفی می کنن وتوقعات آنچنانی از همه دارن
وقتی میبینم هیچ رغبتی به راه و رسم شماها نشون نمی دن
وقتی میبینم سال و ماه میگذره یادی از شما ها نمیکنن
وقتی میبینم دنبال هزار کار و برنامه بیخودی میرن و فقط برای شما ها وقت ندارن
وقتی وقتی وقتی....
با خودم میگم
به هم خونی نیست که به جنونه
والا طرف برای باباش با هزار خواهش و تمنا و امکانات هیچ کاری نمی کنه
اما تو که نه اونو دیدی نه شناختی ازش داری
این همه دوسش داری و تو دلت جا باز کرده و به خاطرش حاضری همه کار بکنی
من مطمئنم این هم خواسته خودتونه
شماها به هر کسی افتخار نمیدید
شاید بهتره بگم هر کس لیاقت شما رو نداره
داداشی تا جون دارم خودم نوکرتم
قربون اون چهره پر از عشق ونور ایمانت برم
نکنه احساس غربت کنی
داداشی نکنه غصه بخوری
من نوکرتم ببخششون من میدونم اینم نفرین شماهاست
که باعث شده مردم به این روز بیافتن
از صبح تا شب دنبال دنیا و آخرشم هیچ
تو رو به مقامی که پیش خدا دارین
ما را ببخشید
منکه نوکری شما رو افتخار میدونم
و تا آخر زیر دینتون هستم
مارا فراموش نکنید
راستش مدتیه از خدا خواستم توفیق زیارت مزارتو بهم بده و عکس مزارتو بگیرم
و به دیگران نشون بدم
کاش می تونستم بیشتر ازت بدونم
نمیای به خوابم؟