
وقتی آثارش رو میدیدم و مطالعه میکردم
مدام ذهنم میرفت به سمت گل سرخ
اصلا صورتشو میدیدم یاد گل سرخ می افتادم
انگار عطر و طراوت و تازگی گل رز توی وجودم تداعی میشد
تا اینکه دیدم توی آثارش این عکس قشنگ موجوده
و عکسای دیگه از گلهای دیگه
او
از گل خوشش می اومده
و از گلها عکس میگرفته
و نگه میداشته!
اخلاقش مثل گل لطیفه
صورتش و نگاهش مثل گل پاکه
وقتی میخنده
یاد شعر حافظ می افتی
پرده ی غنچه میدرد خنده ی دلگشای تو!
چرا یه دفعه پاییز شد؟
چرا بهار رفت؟
چرا گلی نیست؟
چرا؟مگه زمین نمیچرخه؟
مگه آفتاب با ما قهره؟
چرا؟