ایاک نعبد و ایاک نستعین
تبش قطع شده بچه ت حالش خوبه خوابش برده تو چرا نمیخوابی؟
به چی فکر میکنی؟
شنیدم به خواهرت چی میگفتی
اصلا از چشمای گرم و مهربونت همه چیزو میشه فهمید
31 سالته اما
خیلی بیشتر از سن و موقعیت اجتماعیت مسائل رو درک میکنی و میفهمی
وقتی میری مسجد با اون حجاب کاملت
وقتی قرآن میخونی
وقتی با خدا رازونیاز و نجوا میکنی...میدونی زهراجان این حالتهات رو خیلی دوس دارم کنارت میشینم و نگات میکنم
تو چرا مثل خانومای دیگه فکر نمیکنی میدونی که منظورم چیه لباس و طلاو خونه و رقابتهای زنانه و........
شنیدم به خواهرت چی میگفتی
رفته بودی برای تشییع پیکرهای شهدا گریۀ زیادی کردی از خدا چی خواستی؟
صدای اذان میاد
نماز صبحت رو خوندی و خوابیدی
آخه کارای زیادی داری که باید انجامشون بدی
یه صبح بهاریه
و مردم در جنب و جوشند سال شصت ویکه
صدای اذان رو دوباره میشنوم این کلمات.... الله اکبر.... چرا دوباره صدای اذون میاد نمیدونم اونم با یه صدای باز ورسا
الله اکبر.....الله اکبر
بچه ده ماهتو بغل کردی وراه افتادی که بری خرید
نزدیک فروشگاه شدی
زهرا جان فداکاری یعنی چی؟ این واژه رو برام معنی کن
همیشه توی راهپیماییها شرکت میکردی
عاشق امام وانقلاب بودی علیرغم کارهای زیاد منزل به مسجد میرفتی و خدماتی که برای پشت جبهه لازم بود انجام میدادی خیاطی و بسته بندی وسایل رزمنده هاو پختن غذا و.......
خوب اینا همه فداکاریه دیگه. اما ....
دیر کردی به صاحبخونتون گفتی اگه دیر کردم بییاید دنبالم
صدای اذان میاد هنوز که ظهر نشده
صاحبخونه راه افتاده با پسرت اومدن فروشگاه دنبالت پسرت10 سالشه
دم در فروشگاه شلوغه
یه نفر افتاده رو زمین اون یه خانومه روش یه ملافه کشیدن یعنی مُرده؟
حاج خانوم نگاه کن این چادرمامان منه از زیر این پارچه دیدم این مامانمه چادرش رو میشناسم ...مامانم...
اینجا چه خبره؟ چه اتفاقی افتاده؟ میگن یه خانوم وقتی دیده منافقا دارن یواشکی به دو نفر روحانی شلیک میکنن با فریادالله اکبر خودش روجلوی گلوله ها انداخته ودرجا شهید شده
شنیدم به خواهرت چی میگفتی میگفتی دلت میخواد شهید بشی
که به حال شهدا غبطه میخوری
که سه تا بچه هات هم خدا دارن
که خدای اونا هم بزرگه
که هرکس در توانش باید برای اسلام فداکاری کنه
و حالا بانو
فدا شده ... فدا شده ... فدا شده.......
یه بانو با فریاد الله اکبر شهید شده....