Quantcast
Channel: شهید قلب تاریخ است
Viewing all articles
Browse latest Browse all 1417

شهیده زهرا منتظری طالقانی

$
0
0

خاطرات خواهر شهیدان امیرحسین و زهرا منتظری طالقانی

 

 

 

شهیده زهرا منتظری طالقانی

فرزند:نصرالله

ولادت : 1343

شهادت :1365

محل شهادت:تهران

 مزار:گلزار شهدای چیذر امامزاده علی اکبر(ع)

خاطرات خواهر شهیدان:

خواهرم شهیده زهرا دختری عاطفی، دلسوز، با گذشت، آرام، اهل تفکر، معتقد و متعصب، با ایمان و باتقوا بود. حرفها و عملش نشانه ی بارز شخصیت و آرمانهای درونی اش بود...

دختری بسیار شاد و خوشرو بود.

شادیهایش را با همه تقسیم می کرد و غمهایش را بروز نمی داد...

 منصف و بسیار مهربان بود و همیشه خوبیهای دیگران را بزرگ جلوه میداد...

نسبت به آداب و رسوم، اعتقاداتش، به وطن و خاک و سرزمینش... تعصب و اعتقاد خاصی داشت.

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------

دوران نوجوانی اش مصادف با آغاز انقلاب اسلامی بود ...

در مدرسه تعداد محدودی از دختران دارای حجاب بودند که یکی از آنها دخترها خواهرم بود....  او فعالیتهای انقلابی داشت و با بچه های انقلابی اعلامیه های امام را مخفیانه پخش می کردند ...

-------------------------------------------------------------------------------------------------------------

ایشان شیفته حجاب بود

حیای باطنی و ظاهری داشت....

حتی در منزل و در حضور محارم نیز پوشش مناسب داشت و بسیار رعایت میکرد لباسهای بلند و گشاد میپوشید ....

وقتی زمان جنگ شهر تهران مورد تهاجم  موشکها و حمله هوایی می شد خواهرم شبها با چادر و پوشش می خوابید و روزها هم آماده باش بود ...

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

زندگی ساده ای داشت حتی زمان ازدواجش هم بسیار بی توقع بود

خوشبختی و عاقبت بخیری را در ایمان و صداقت و خلوص نیت و پاکی می دانست نه صرفا مسائل مادی و دنیوی....

قرب و خشنودی خدا برایش ارزشمندترین امر بود...

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

در تربیت فرزندش بسیار کوشا بود زمانی که خدا به او فرزندی عطا کرد او بسیار سن کمی داشت اما مثل یک خانم با تجربه و عاقل با فرزندش برخورد می کرد انگار میدانست در زمان بزرگسالی پسرش، در کنار او نیست....همیشه به او متذکر می شدکه وقتی بزرگتری رو دیدی، اول سلام کن.

احترام به بزرگترها برایش بسیار مهم بود...

اسم پسرش مهدی بود.... خواهرم چون با خانواده شوهرش در طبقه بالای منزل زندگی می کرد مهدی وقتی می رفت پایین پیش عمه و مادر بزرگش در عالم بچگی شروع می کرد به گفتن خبر از آنها به مادرش. اما خواهرم سریع حرفهای مهدی را قطع می کرد و می گفت اینکار اصلا درست نیست و هیچ وقت در زندگی ات از جایی به جایی خبرچینی نکن. خدا ما را نمیبخشد و این گناه بزرگی است... 

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

با اینکه وابستگی زیادی به خانواده، پدرو مادر و فرزند داشت اما رسیدن به معشوق و خالقش را همیشه ترجیح می داد این در عملش مشهود بود...

-----------------------------------------------------------------------------------------------------

تمام خاطراتی که از برادر و خواهر بزرگوارم در طول زندگیشان داشتیم خاطراتی شیرین بوده که در طول عمر کوتاهشان برای ما به یادگار گذاشتند.

 درس زندگی از جمله امید، توکل، پویایی، تحول، شاد بودن و شاد کردن دیگران.

 بی نیازی از غیر خدا ... 

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

زمانی که برادرم شهید شد اصلا احساس ناراحتی نمی کرد به این دلیل که می دانست خیلی زود به او می پیوندد و خیلی خوشحال بود که برادرم به آرزویش رسیده و خوشحالی درونی اش را حتی بازگو میکرد که همگی خوشحال باشیم و حواس مامان را پرت کنیم ...

میخواست حرفهای خنده دار بزنیم تا مادر گریه نکند... و با عملش نشان     می داد که برادرم هنوز زنده است و شاهد همه چیز هست و به ما تسلی خاطر میداد که امیر از پیش ما نرفته....

خیلی حفظ ظاهر می کرد در مورد غمهایی که در درون داشت اصلا چیزی را بروز نمی داد و دلش نمی خواست کسی از غم او غمگین بشود.... همه مسائل را با صبر حلاجی میکرد...


Viewing all articles
Browse latest Browse all 1417

Trending Articles