خاطرات زیبای جانباز و آزاده ی سرافراز
فریدون نیازی:
بهترین زیارت، در بند دشمن
همانطور که دولتمردان ایران تصمیم گرفتند تا اسرای عراقی را به پابوس امام رضا علیه السلام ببرند عراق هم تصمیم گرفته بود آزادگان ایران را به زیارت قبور مطهر ائمه ی اطهار ببرد. در این راستا تبلیغاتی راه اندازی کرده بودند. به ما گفتند که باید بروید کربلا و زیارت کنید.
بچه ها برای اینکه برای دولت عراق تبلیغات خوبی نشود، با رفتن به زیارت مخالفت میکردند. بعد از عوض کردن تعداد زیادی از افسران عراقی همچنان بچه ها مقاومت میکردند و همگی مطیع حاج آقا ابوترابی بودند، که ایشان هر دستوری می داد همان را اطاعت کنند.
به این شرط که تبلیغاتی علیه ایران و به نفع دشمن انجام نشود ما را به زور برای زیارت بردند.
در راه بچه ها مشغول ذکر بودند. ما را از بغداد تا کربلا با اتوبوس بردند.
در راه وقتی دیدیم که ده کیلومتر تا
حرم مانده، سکوت حکمفرما شد بطوری که صدای نفس بچه ها هم به سختی شنیده میشد.
مابین حرم حضرت عباس ع و حضرت سیدالشهداء یک بازارچه قرار داشت ما را بردند جلوی حرم امام حسین ع
در راه عراقیها تاکید میکردند که با آرامش برویم و با آرامش برگردیم.
وقتی اتوبوس ایستاد ، بغض همه ترکید.
بچه ها فقط فریاد می زدند. شیون میکردند. هر کدام از بچه ها حالشان دیدن داشت.
یکی میگفت خدایا ببین که تاریخ دوباره تکرار شد...
دوباره اسرا آمده اند به کربلا.
هر کس برای خودش مصیبتی می خواند و وارد میشد.
چنان بچه ها ضجه میزدند که عراقیها وحشت کرده بودند نکند اتفاقی برایشان بیافتد.
خیلی از مردم عراق برای تماشای ما آمده بودند. وقتی که این صحنه ها را دیدند نزدیک بود که خود مردم شورش کنند علیه نظامیان.
حرم را قُرُق کرده بودند. ما زیارت کردیم.🕊
بچه ها مثل تشنه ای که از آب جدا نمی شود نمیخواستند از ضریح جدا شوند.