إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذينَ يُقاتِلونَ في سَبيلِهِ صَفًّا
كَأَنَّهُم بُنيانٌ مَرصوصٌ
خدا آن مومنان را که در صف جهاد کافران مانند سد آهنین همدست و پایدارند بسیار دوست می‌دارد
سوره مبارکه صف آیه ۴
این چشمها!
مگه اینا میتونن دروغ بگن؟
نه!!!
اینقدر شفاف و زلال!
این همه امضا برای چی جمع کرده پس؟
شاهد گرفته اینارو ؟
شاهد؟؟
(تاریخ : 1360)
من که به اون چشمها بیشتر ایمان دارم تا اون امضاها
نگاه کن میگه چرا به جای ضوابط ،روابط حاکمه در اداره امور....
من میدونم چی میگه
میگه چرا آدمای این دنیا مثل چشمای من زلال نیستن؟
سلام شهید علیرضا سناردک
چرا دلگیر شدی و رفتی
میگفتن خیلی گریه میکردی برای رفتن
شهید علیرضا شایدهنوز کسایی باشن که وجودشون گل آلود و کدر نشده باشه کاش بخاطر اونا می موندی
توی رویاهات دنبال چی می گشتی؟ میگی نگو رویا بگو آرمان
باشه هر اسمی که تو روش بذاری درسته
آرمانهات چی بود؟
میگی رویا مال قصه هاست
خب اگه آرمان بود پس چرا همه چیمون قصه شده؟
از دوره دبیرستانت کمک می کردی به پیشبرد اهداف انقلاب
روبروم نشستی و از خاطراتت می گی
چرا حرفات شبیه خوابه؟
روزها درس می خوندی و شبها پاسداری می کردی تو خیابونا چون می دونستی هر آن ممکنه عده ای وحشی بیان و رویاهای قشنگتو برای انقلاب از بین ببرن
چه دقیق و هشیار نگهبانی میدادی
اما با وجود تمام تلاشهایی که کردی مسئول بسیج محلتون که خیلی دوسش داشتی جلوی چشمات بدست منافقین کوردل به شهادت رسید
دیدی؟!
این از اولین رویات
بعد از مدتی به دادستانی رفتی اونجا مشغول خدمت شدی خونه های تیمی منافقارو شناسایی می کردی
دوباره از اونجا رفتی به شهرداری اصلاحگر خوشگل مهربون!
چی شد از اونجا هم رفتی؟
رفتی جبهه و تخریبچی شدی، اونجا هم دنبال برداشتن موانع و اصلاح و پاکسازی بودی
خودت فهمیدی که از جنس فرشته های زمینی هستی و جات اینجا تو این تاریکیها نیست....
رویاهات حقیقت بود، براشون جنگیدی و با شهادتت به حق پیوستی
اما من
من به نور شفاف چشمای تو ایمان دارم
از وقتی که تو ،
تو قلبم طلوع کردی
شب و تاریکی رو نمی شناسم
ای طلوع بی غروب ای شهید....
شهیدعلیرضا سناردک(سمت راست)