والذین جاهدوا فی نا لنهدینهم سبلنا
دوست داشتم تا از جنگ ناتمام برایت بگویم،
مغبون در جهاد اکبر، از شکستم،
از اوج آلام درون خسته ام، تا یاریم دهی.....
دوست داشتم تا در درگه ربوبی زانو زنم مخلصانه،
روی سوی عرش احدیت کنم عارفانه، تا رو بسویم گردانی.....
دوست داشتم تا به اشک دیده فروشویم زنگار فطرت را،
ببویم عطر بندگی را تا صدایم کنی.....
دوست داشتم تا ابر شقاوت از برابر عیون دلم محو شود،
جمال خصال ممدوح هویدا شود تا دگر بار بیدارم کنی.....
دوست داشتم تا غریق این طریق بگردم،
چنان مست شراب قرب که پایانم آغاز باشد،
تا که در حضیض به بالینم بیایی.....
دوست داشتم تا دوست بدارم، دوستیت را،
تا که دستم بگیری،.......
دوست داشتم تا چو شمشیر بگسلم بند مادیات را،
به مقام محمد، به عدل علی، به خون حسین...
به پیکر پاره پاره ات......
دوست داشتم تا فانی شوم،
همانطور که تو فنا را بر بقا برگزیدی،
ای تفسیر دوستی